بربست محمل ماه من، از تن توانم میرود؛
غافل مباش ای همنشین از من که جانم میرود
از من نهان دل رفت و، من جایی گمانم میرود؛
کآرم گر از دل بر زبان، دانم که جانم میرود
دردا که تا از انجمن رفتی، برون چون جان ز تن؛
خوش کردهای یک جای و من، صد جا گمانم میرود
باشد کز آن خلوتسرا، بینی روان روزی مرا؛
گویی که این مسکین چرا، از آستانم میرود؟!
از ننگ زاغ و جور خس، کنج قفس دارد هوس؛
گر بلبلی سوی قفس، از آشیانم میرود
خلقی ز بیم خوی او، بربسته رخت از کوی او؛
من کاش بینم روی او، تا کاروانم میرود
سوی چمن زان رفته من، کاو را ببینم نه سمن؛
اکنون چه مانم کز چمن، سرو روانم میرود؟!
از غیرتم خون شد درون، چون بشنوم از غیر چون؛
نامی که میغلتم به خون، چون بر زبانم میرود؟!
لبهای آن شیرینپسر، دارد لبم از بوسه تر؛
چون میبرم نام شکر، آب از دهانم میرود!
آذر پی صید من آن، سر حلقهٔ صیدافگنان
چون آورد بر کف عنان، از کف عنانم میرود!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و ناامیدی شاعر در راستای جدایی از معشوق و رنگ و بوی اندوه و عشق ناکام است. شاعر در بندهای مختلف به نحوی از فقدان و درد دل میگوید و تصریح میکند که با هر دوری و جدایی، جانش از تنش میرود. او در کنارهی این حسها، به دلتنگی و wistfulness دربارهی معشوق اشاره میکند و آرزو دارد که روزی دوباره او را ببیند. همچنین به تمثیلاتی از پرندگان، برگها و زیباییهای طبیعی اشاره میکند که نشان دهندهی زیبایی و درد همزمان در زندگی اوست. در نهایت، این اشعار به اهمیت عشق و حضور معشوق در زندگی شاعر تأکید دارد و نشان میدهد که چگونه جدایی میتواند احساسات عمیق و دردناکی به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: بار و بندیل ماه من بسته شده و از قدرت من کاسته میشود؛ ای همنشین، غافل نباش که جانم در حال رفتن است.
هوش مصنوعی: دل من از من دور شده و نمیدانم کجا رفته است؛ اما اگر احساسم را بیان کنم، میدانم که جانم نیز از من خواهد رفت.
هوش مصنوعی: عجب که وقتی از جمع ما رفتی، انگار جان از بدن جدا شده است؛ تو در جایی آرام گرفتهای و من در هر گوشهای گمان میکنم که هنوز در کنارم هستی.
هوش مصنوعی: شاید از آن مکانی که خلوت و آرامش دارد، روزی مرا ببینی؛ و در دل بگویی این بیچاره چرا از کنار من دور میشود؟
هوش مصنوعی: زاغ به خاطر ننگ و ستم خس، به گوشه قفس تمایل دارد؛ اگر بلبلی به سمت قفس برود، از آشیانش دور میشود.
هوش مصنوعی: به خاطر ترس از رفتار او، مردم از حضور در کوی او دوری میکنند. من آرزو دارم که فقط یکبار چهرهاش را ببینم، در حالی که کاروان من در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: به سمت چمن میروم تا آن کسی را ببینم که به خاطرش رفتهام، دیگر خبری از سمن نیست. حالا چه کنم که خودم از چمن دور میشوم و سرو روانم میرود؟
هوش مصنوعی: از شدت غیرت و ناراحتی درونم به خون نشستهام، وقتی به غیرت و غیرتمندان فکر میکنم؛ نامی که با احساسات عمیق من گره خورده و به یادم میآید، چگونه بر زبانم جاری میشود؟!
هوش مصنوعی: لبهای آن جوان خوشصدا باعث شده که لب من از بوسه خیس شود؛ هر بار که نام شکر را میبرم، آب دهانم راه میافتد!
هوش مصنوعی: شعلههای آتش حضور او همچون شکارچیان، به سادگی مرا به دام انداختهاند. هنگامی که او با قدرت خود مرا در دست میگیرد، حس میکنم که از دستم میرود و نمیتوانم بر آن تسلط داشته باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود
وآن دل که با خود داشتم با دلسِتانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
[...]
چون چنگم از غم سرنگون، کان دلستانم میرود
نالند رگها در تنم، کز سینه جانم میرود
صد چاک کردم جامه را، چون گُل فتادم غرق خون
کان شاخ گلبرگ تری از بوستانم میرود
چون سبره در پایش فتم، بر سر کنم خاک رهش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.