گنجور

 
ابن حسام خوسفی

مرا هوای تو هرگز زسر به در نرود

خیال چشم سیاه تو از نظر نرود

سرم به پای مزن گر بر آستانهٔ تست

که گر سرم برود عشق تو ز سرنرود

به باغ اگر دگران میل و جانبی دارند

مرا زکوی تو دل جانب دگر نرود

سزد که با خط مشکین و قدوخدّ ولبت

حدیث سنبل و سروگل و شکر نرود

مرا زدرد تو تا از جگر نشان باشد

نشان داغ تو از گوه ی جگر نرود

شرار سینه نماند اثر زهستی من

گر آب دیده ز دنباله بر اثر نرود

ز نالهٔ سحری لب مبند ابن حسام

که کار بی مدد نالهٔ سحر نرود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

خوشا دلی که مدام از پِی نظر نرود

به هر دَرَش که بخوانند بی‌خبر نرود

طمع در آن لبِ شیرین نکردَنَم اولی

ولی چگونه مگس از پِی شکر نرود

سوادِ دیدهٔ غمدیده‌ام به اشک مشوی

[...]

نظیری نیشابوری

بیا که بی تو غم از خاطرم به در نرود

وداعم از دل و هجرانم از نظر نرود

در آن بساط که من خوان عشرت آرایم

مگس ز تلخی من جانب شکر نرود

ز شهر خویش مرا شهرت تو دور انداخت

[...]

صائب تبریزی

به گریه نقطه خال تو از نظر نرود

که داغ لاله به خونابه جگر نرود

ز چاه خوبی یوسف نمی شودخس پوش

به بند حسن گلوسوز از شکر نرود

چه سود دولت دنیا خسیس طبعان را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه