گنجور

 
حافظ

روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد

پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد

گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم

خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد

تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من

آینه دانی که تابِ آه ندارد

شوخیِ نرگس نگر که پیشِ تو بشکفت

چشمْ دریده، ادب نگاه ندارد

دیدم و آن چشمِ دلْ‌سیه که تو داری

جانبِ هیچ آشنا نگاه ندارد

رَطلِ گرانم ده ای مریدِ خرابات

شادیِ شیخی که خانقاه ندارد

خون خور و خامُش نشین که آن دلِ نازک

طاقتِ فریاد دادخواه ندارد

گو برو و آستین به خونِ جگر شوی

هر که در این آستانه راه ندارد

نی منِ تنها کشم تَطاولِ زلفت

کیست که او داغِ آن سیاه ندارد؟

حافظ اگر سجدهٔ تو کرد مکن عیب

کافرِ عشق ای صنم گناه ندارد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۱۲۷ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۲۷ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۲۷ به خوانش سارنگ صیرفیان
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
سیف فرغانی

چشم تو کو جز دل سیاه ندارد

دل برد از مردم و نگاه ندارد

بی رخت ای آفتاب پرتو رویت

روز منست آن شبی که ماه ندارد

با همه ینبوع نور چشمه خورشید

[...]

کمال خجندی

آنچه تو داری به حُسن، ماه ندارد

جاه و جمالِ تو پادشاه ندارد

جانِبِ دل‌ها نگاه دار که سلطان

مُلک نگیرد اگر سپاه ندارد

عاشقِ خود گر کنی به جرمِ محبت

[...]

ابن حسام خوسفی

جز خم زلفت دلم پناه ندارد

جانب دل‌ها چرا نگاه ندارد

کیست که از تاب آن دو سنبل مشکین

همچو بنفشه قد دوتاه ندارد

مردمی کن که پیش چشم سیاهت

[...]

نظام قاری

روشنی طلعت تو ماه ندارد

پیش تو گل رونق گیاه ندارد

زینت چتر قطیفه ماه ندارد

افسر خور شوکت کلاه ندارد

نی من تنها شدم ز شده پریشان

[...]

فضولی

هر که چراغی ز برق آه ندارد

در شب هجران سوی تو راه ندارد

هر که ندارد دلی چو آینه زاهن

در رخ تو تاب یک نگاه ندارد

هر که ندارد سرشک و آه دمادم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه