آنچه تو داری به حُسن، ماه ندارد
جاه و جمالِ تو پادشاه ندارد
جانِبِ دلها نگاه دار که سلطان
مُلک نگیرد اگر سپاه ندارد
عاشقِ خود گر کنی به جرمِ محبت
بیشتر از من کس این گناه ندارد
رقت قلب آشکار کرد محب را
جام ننگ راز دل نگاه ندارد
صوفی با ذوق رقص دارد و حالت
آه که سوز درون و آه ندارد
سالک بیدرد را ز قطع منازل
ترک سفر به چو زاد راه ندارد
زحمت سر چون برد کمال ازین در
زان که جز این آستان پناه ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر توصیف زیباییها و ارزشهای خاصی است که در وجود انسان نهفتهاند. شاعر به بیان این نکته میپردازد که زیبایی و قدرت واقعی به ظواهر و مقامها محدود نمیشود و عشق و محبت عمیقتر از آن است که صرفاً به ظاهر توجه شود. او بر این باور است که تنها عشق واقعی و درک عمیق از دلها میتواند انسان را به مقام والاتری برساند. علاوه بر این، شاعر اشاره میکند که صوفیان با رقص و شادی هم میتوانند به سوز درون و معانی عمیقتر دست یابند و هر کس بدون درد و تلاش نمیتواند به معرفت و کمال برسد. در نهایت، او تأکید میکند که تنها این درگاه عشق است که میتواند پناه واقعی انسان باشد.
هوش مصنوعی: آنچه که تو به زیبایی داری، ماه هم ندارد. زیبایی و جاذبهی تو مقام پادشاهی را نیز ندارد.
هوش مصنوعی: دلهایت را حفظ کن، چون اگر لشکری نداشته باشی، پادشاهی بر این سرزمین نخواهی داشت.
هوش مصنوعی: اگر عاشق خودت شوی به خاطر محبت، باید بگویی که هیچکس به اندازه من این گناه را ندارد.
هوش مصنوعی: دل رقیق عاشق را نمایش میدهد، اما شرم و حیا باعث میشود که نتواند راز دلش را به کسی بگوید.
هوش مصنوعی: صوفی با شوق و ذوق میرقصد، اما در دلش آتش و درد نهفتهای دارد که نمیتواند آن را ابراز کند.
هوش مصنوعی: مسافر بیدرد نمیتواند سفر را ادامه دهد، چون وقتی منزلش را ترک میکند، دیگر وسایل و توشهای برای ادامه راه ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان تلاش میکند و به کمال میرسد، میفهمد که جز این درگاه هیچ پناهی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم تو کو جز دل سیاه ندارد
دل برد از مردم و نگاه ندارد
بی رخت ای آفتاب پرتو رویت
روز منست آن شبی که ماه ندارد
با همه ینبوع نور چشمه خورشید
[...]
روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد
پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد
گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم
خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد
تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من
[...]
جز خم زلفت دلم پناه ندارد
جانب دلها چرا نگاه ندارد
کیست که از تاب آن دو سنبل مشکین
همچو بنفشه قد دوتاه ندارد
مردمی کن که پیش چشم سیاهت
[...]
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد
زینت چتر قطیفه ماه ندارد
افسر خور شوکت کلاه ندارد
نی من تنها شدم ز شده پریشان
[...]
هر که چراغی ز برق آه ندارد
در شب هجران سوی تو راه ندارد
هر که ندارد دلی چو آینه زاهن
در رخ تو تاب یک نگاه ندارد
هر که ندارد سرشک و آه دمادم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.