گنجور

 
نظام قاری

روشنی طلعت تو ماه ندارد

پیش تو گل رونق گیاه ندارد

در جواب او

زینت چتر قطیفه ماه ندارد

افسر خور شوکت کلاه ندارد

نی من تنها شدم ز شده پریشان

کیست بدل داغ این سیاه ندارد

از مله ایصوف رو متاب که سلطان

ملک نگیرد اگر سپاه ندارد

گوشه که حجله است منزل انسم

خوشتر ازین گوشه پادشاه ندارد

گل که بود تا بود بحسن چو اطلس

پایه گل در چمن گیاه ندارد

دامن پاکت زکرد راه نگهدار

آینه دانی که تاب آه ندارد

فرد چو یکتائیست گفته قاری

دعوی او حاجت گواه ندارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سیف فرغانی

چشم تو کو جز دل سیاه ندارد

دل برد از مردم و نگاه ندارد

بی رخت ای آفتاب پرتو رویت

روز منست آن شبی که ماه ندارد

با همه ینبوع نور چشمه خورشید

[...]

کمال خجندی

آنچه تو داری به حُسن، ماه ندارد

جاه و جمالِ تو پادشاه ندارد

جانِبِ دل‌ها نگاه دار که سلطان

مُلک نگیرد اگر سپاه ندارد

عاشقِ خود گر کنی به جرمِ محبت

[...]

حافظ

روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد

پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد

گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم

خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد

تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من

[...]

ابن حسام خوسفی

جز خم زلفت دلم پناه ندارد

جانب دل‌ها چرا نگاه ندارد

کیست که از تاب آن دو سنبل مشکین

همچو بنفشه قد دوتاه ندارد

مردمی کن که پیش چشم سیاهت

[...]

فضولی

هر که چراغی ز برق آه ندارد

در شب هجران سوی تو راه ندارد

هر که ندارد دلی چو آینه زاهن

در رخ تو تاب یک نگاه ندارد

هر که ندارد سرشک و آه دمادم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه