روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد
در جواب او
زینت چتر قطیفه ماه ندارد
افسر خور شوکت کلاه ندارد
نی من تنها شدم ز شده پریشان
کیست بدل داغ این سیاه ندارد
از مله ایصوف رو متاب که سلطان
ملک نگیرد اگر سپاه ندارد
گوشه که حجله است منزل انسم
خوشتر ازین گوشه پادشاه ندارد
گل که بود تا بود بحسن چو اطلس
پایه گل در چمن گیاه ندارد
دامن پاکت زکرد راه نگهدار
آینه دانی که تاب آه ندارد
فرد چو یکتائیست گفته قاری
دعوی او حاجت گواه ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و عشق پرداخته است. شاعر در ابتدای متن بیان میکند که نور چهره محبوبش به اندازه نور ماه نمیباشد و گلهای دیگر در حضور او رونق و زیبایی ندارند. همچنین، او به تنهایی و غم خود اشاره میکند و میگوید که هیچکس نمیتواند درد او را درک کند. شاعر به مقام و قدرت اشاره میکند و میگوید که اگر سپاهی وجود نداشته باشد، سلطان نیز مال و قدرتی نخواهد داشت. در نهایت، او به زیبایی و پاکی محبوبش تأکید میکند و میگوید که کسی نمیتواند به او رسیدگی کند، همچنان که در زندگی نیز هیچکس به تنهایی قادر به نشان دادن عشق خالص نیست.
هوش مصنوعی: زیبایی چهره تو به اندازهی ماه نمیرسد و گلها در برابر تو هیچ رونقی ندارند.
هوش مصنوعی: زیبایی چتر از جنس مخمل همانند زیبایی ماه نیست و تاج خورشید شایستهی کلاههای پرزور و با شکوه نیست.
هوش مصنوعی: من تنها ماندهام و پریشانیام کسی را ندارد که دردی را که از این سیاهی به دل دارم، احساس کند.
هوش مصنوعی: از زادگاه خود دور نشو و از آنجا نرو، زیرا که اگر قدرت و نیروی لازم را نداشته باشی، پادشاهی برای تو حاصل نخواهد شد.
هوش مصنوعی: گوشهای که آرامش و صفایی فراهم کرده، برای من از هر کاخی که متعلق به پادشاه باشد، دلنوازتر است.
هوش مصنوعی: گل تا زمانی که زیبا بود، مانند اطلس درخشان میدرخشید، اما زمانی که از بین رفت، دیگر هیچ گیاهی در چمن نیست که بتواند جایگزینش شود.
هوش مصنوعی: پاکدامنیات را حفظ کن و از چیزهای ناپسند دوری کن، زیرا دل تو ظرفیت تحمل ناراحتی و غم را ندارد.
هوش مصنوعی: فردی که شایسته و بینظیر است، نیازی به شاهد برای اثبات خود ندارد و نیازی به مدعا ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم تو کو جز دل سیاه ندارد
دل برد از مردم و نگاه ندارد
بی رخت ای آفتاب پرتو رویت
روز منست آن شبی که ماه ندارد
با همه ینبوع نور چشمه خورشید
[...]
آنچه تو داری به حُسن، ماه ندارد
جاه و جمالِ تو پادشاه ندارد
جانِبِ دلها نگاه دار که سلطان
مُلک نگیرد اگر سپاه ندارد
عاشقِ خود گر کنی به جرمِ محبت
[...]
روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد
پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد
گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم
خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد
تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من
[...]
جز خم زلفت دلم پناه ندارد
جانب دلها چرا نگاه ندارد
کیست که از تاب آن دو سنبل مشکین
همچو بنفشه قد دوتاه ندارد
مردمی کن که پیش چشم سیاهت
[...]
هر که چراغی ز برق آه ندارد
در شب هجران سوی تو راه ندارد
هر که ندارد دلی چو آینه زاهن
در رخ تو تاب یک نگاه ندارد
هر که ندارد سرشک و آه دمادم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.