جز خم زلفت دلم پناه ندارد
جانب دلها چرا نگاه ندارد
کیست که از تاب آن دو سنبل مشکین
همچو بنفشه قد دوتاه ندارد
مردمی کن که پیش چشم سیاهت
خانهٔ مردم چنین سیاه ندارد
سینهٔ چون مجمرم ز آتش هجران
جز نفس گرم من گواه ندارد
نامهٔ دردم به دست باد سپردم
لیک صبا بر در تو راه ندارد
دل به سوی میکده پناه ازآن برد
بیش سر درس خانقاه ندارد
ز ابن حسام از چه روی زلف تو پیچید
داغ تو دارد جزین گناه ندارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و درد جدایی اشاره دارد. شاعر از دلبستگی خود به محبوبش سخن میگوید و بیانگر این است که از زیباییهای او جز دلخوشی نمیتواند داشته باشد. او lament میکند که دلش جز در سایه زلف محبوبش آرامش ندارد و در غم دوری او سینهاش به آتش میسوزد. همچنین اشاره دارد که نامهاش به باد سپرده شده اما باریکبینی تقدیر راهی به محبوبش نمیدهد. شاعر در نهایت از زیباترین صفات محبوبش یاد میکند و بیان میکند که عشقش بدون گناه نیست.
هوش مصنوعی: غیر از خم زلف تو، دلم هیچ پناهی ندارد و عجیب است که دلها چرا به سوی تو توجهی ندارند.
هوش مصنوعی: چه کسی است که بتواند در برابر زیبایی و جذابیت دو گل سیاه مانند بنفشه با قدی کوتاه، مقاومت کند؟
هوش مصنوعی: مردم باید طوری رفتار کنند که در برابر چشمان تو، دیگران از ظلم و ستمی که بر آنها میرود، رنج نبرند و در کانون توجه تو، درستی و اعتماد حاکم باشد.
هوش مصنوعی: سینهام مانند کورهای پر از آتش به خاطر دوری محبوب است و جز نفس گرم من هیچ دلیل دیگری بر این سختی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر اشاره میکند که دردی را که در دل دارد، به باد سپرده است تا به مقصد برساند، اما میداند که نسیم صبحگاهی (صبا) توانایی ورود به حریم معشوق را ندارد. این بیان به نوعی احساس ناتوانی و جدایی را منتقل میکند.
هوش مصنوعی: دل به سمت میکده میرود تا از مشکلات و دغدغههایش فرار کند، زیرا دیگر تحمل درس و موعظه در خانقاه را ندارد.
هوش مصنوعی: ابن حسام به چه دلیل احساس عشق و وابستگی به زلف تو کرده است؟ او تنها داغ و شوق تو را دارد و هیچ گناهی بیش از این نمیتواند به گردن داشته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چشم تو کو جز دل سیاه ندارد
دل برد از مردم و نگاه ندارد
بی رخت ای آفتاب پرتو رویت
روز منست آن شبی که ماه ندارد
با همه ینبوع نور چشمه خورشید
[...]
آنچه تو داری به حُسن، ماه ندارد
جاه و جمالِ تو پادشاه ندارد
جانِبِ دلها نگاه دار که سلطان
مُلک نگیرد اگر سپاه ندارد
عاشقِ خود گر کنی به جرمِ محبت
[...]
روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد
پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد
گوشهٔ ابرویِ توست منزلِ جانم
خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد
تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ دلِ من
[...]
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد
زینت چتر قطیفه ماه ندارد
افسر خور شوکت کلاه ندارد
نی من تنها شدم ز شده پریشان
[...]
هر که چراغی ز برق آه ندارد
در شب هجران سوی تو راه ندارد
هر که ندارد دلی چو آینه زاهن
در رخ تو تاب یک نگاه ندارد
هر که ندارد سرشک و آه دمادم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.