گنجور

 
ظهیر فاریابی

اَقبِلِ الساقی برَیحانٍ و راح

هاتِها تَفتَرُّعَن ثَغرِالمِلاح

موسم عیش است در ده جام می

کز جهان بی می نیاید کس فلاح

اِنتَهی فی السُّکرِاَغصانُ الرُّبی

مالِصَحبیَ بَینَ سَکرانٍ و صاح

گل ز خوبی مست و بلبل از نشاط

نیست بی‌شادی درین موسم مباح

قامَ فی نَصرِالهُدی مُستَنصِرا

اَحرَزَ المُلکَ باطرافِ الرماح

فتح نو در پیش دارد شهریار

عیش و عشرت را ز نو کن افتتاح

یَنتَجی اَرضَ العِدی فی جَحفَلِ

ضَلَّ فیَ لأَلائِهِ ضَوءُ الصَّباحِ

شاه عزم خطه بدخواه کرد

تا فزاید دین و دولت را صلاح

ثابتُ الاِقبالِ منصورُ اللَّوا

مُستقیمُ الاَمرِ مَأَمولُ النَّجاح

دولت اندر پیش و پیروزی ز پس

نصرت اندر قلب و عصمت بر جناح