گنجور

 
اسیری لاهیجی

گر نداند درد عشق دوست را عاشق فلاح

کی امید وصل او گردد مقارن با نجاح

رند و مستم بی جمال یار مخمور غمم

بی می دیدار عاشق را نباشد ارتیاح

از خمار کبر و نخوت هست زاهد در عذاب

جز شراب عشق نبود در خور اهل صلاح

ساقی مااز کرم میخانه را در باز کرد

جام می برکف گرفت و گفت رندان را صلاح

از سقیم ربهم جام پیاپی میخورم

نیستم زین عیش خالی در صباح و در رواح

جام وحدت با حریف ساده می نوشم مدام

باده توحید خوردن شد به دور ما مباح

ختم شد بر تو اسیری شرح حسن نوربخش

تا به وصف روی او کردی سخن را افتتاح

 
 
 
ادیب صابر

ای خلافت را امام و ای امام را قوام

قصد تو قمع فساد و عزم تو عون صلاح

سید شرقی و مجد دین و اهل شرق و غرب

از کف و کلک تو در راحت چو روح تو ز راح

هم فلاح و هم صلاح از خدمتت زاید که تو

[...]

ظهیر فاریابی

اَقبِلِ الساقی برَیحانٍ و راح

هاتِها تَفتَرُّعَن ثَغرِالمِلاح

موسم عیش است در ده جام می

کز جهان بی می نیاید کس فلاح

اِنتَهی فی السُّکرِاَغصانُ الرُّبی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ظهیر فاریابی
ابن یمین

ای که اندر شرب می ما را ملامت می‌کنی

شرب می از رشد باشد زان کزو گیرد سماح

می نگه دارد نفوس خلق را از عیب بخل

وان کزو آید سخاوت باشد از اهل فلاح

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه