اَقبِلِ الساقی برَیحانٍ و راح
هاتِها تَفتَرُّعَن ثَغرِالمِلاح
موسم عیش است در ده جام می
کز جهان بی می نیاید کس فلاح
اِنتَهی فی السُّکرِاَغصانُ الرُّبی
مالِصَحبیَ بَینَ سَکرانٍ و صاح
گل ز خوبی مست و بلبل از نشاط
نیست بیشادی درین موسم مباح
قامَ فی نَصرِالهُدی مُستَنصِرا
اَحرَزَ المُلکَ باطرافِ الرماح
فتح نو در پیش دارد شهریار
عیش و عشرت را ز نو کن افتتاح
یَنتَجی اَرضَ العِدی فی جَحفَلِ
ضَلَّ فیَ لأَلائِهِ ضَوءُ الصَّباحِ
شاه عزم خطه بدخواه کرد
تا فزاید دین و دولت را صلاح
ثابتُ الاِقبالِ منصورُ اللَّوا
مُستقیمُ الاَمرِ مَأَمولُ النَّجاح
دولت اندر پیش و پیروزی ز پس
نصرت اندر قلب و عصمت بر جناح