گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
ظهیر فاریابی

زمانه داور کشور گشای نصرت دین

ایا ضمیر تو از راز روزگار آگاه

تویی که همتت از فرط کبریا نکند

مگر بچشم حقارت در آفتاب نگاه

سنان رمح تو کابیست در هوا روشن

درآورد بدو چشم عدوت آب سیاه

به نزد جود تو مرغ رسیلت است امل

به پیش عفو تو مقبول خدمت است گناه

به شربتی که بدو رشک برد آب حیات

فزود قوت و صحت تو را و حشمت و جاه

تو عمر خضر بیابی که می برویاند

ز سنگ چون قدم خضر سایه تو گیاه

خدایگانا معلوم رای توست که من

ز دست حادثه دارم به حضرت تو پناه

اگر به مصلحتی دور مانم از در تو

نه از ملامت خدمت بود معاذالله

دعا و خدمت شاه است کار و پیشه من

به هیچ حال فتوری بدو نیابد راه

چو بنگری به حقیقت تفاوتی نکند

حضور و غیبت من در دعا و مدحت شاه

به تن ز خدمت اگر دور می شوم حالی

نشانده ام دل و جان معتکف درین درگاه

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode