گنجور

 
ظهیر فاریابی

ای خسروی که از تف تیغ تو در نبرد

جان عدو فتد چو دل شمع در گداز

هرجا که می روی ظفر اندر رکاب توست

در هیچ منزل از تو نخواهد فتاد باز

دیگر شکی نماند جهان را درین که هست

شاهی تو را حقیقت و خصم تو را مجاز

در ملک وارث پدر و عم تویی از آنک

هست از تو جان عم و پدر در نعیم و ناز

سلطان کسی بود که تو بخشیش تاج و تخت

لشکر کسی کشد که تو سازیش برگ و ساز

همچون نماز پنج سزد نوبت تو زانک

بر خلق طاعت تو فریضه ست چون نماز

بادا بر آستین ظفر تا به روز حشر

بو بکربن محمدبن ایلد گز طراز

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode