ای گشته جهان جان ز مدحت
همچون لب دلبران پر از قند
چون ابر و گل ست ظلم و انصاف
در عهد تو این گری و آن خند
یک روز به شب نشد که گردون
از هیبت تو سپر نیفکند
من بنده که خاطرم نهالی ست
در باغ ثنای تو برومند
بی برگی اگر چه گفتنی نیست
یکبارگیم ز بیخ بر کند
فریاد مرا ز روزگار ست
تا چند ز روز گار تا چند
ای مادر روزگار هرگز
تازاده به از تو هیچ فرزند
تو وارث ملک روزگاری
در عهده توست قطع و پیوند
از دست حوادثم برون کن
بدنامی روزگار مپسند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و عظمت تأثیرات جهان و زمانه سخن میگوید. او دنیا را به مثابهای شیرین و دلنشین تشبیه میکند و از ظلم و انصاف به عنوان پدیدههایی در دوره زندگیاش یاد میکند. شاعر به قدرت و شکوه زمانهاش اشاره دارد و خود را بندگی میداند که در باغ مدح و ستایش الهام گرفته برومند است. او از روزگار بدیهایش شکایت دارد و آرزو میکند که از سختیها رها شود. در نهایت، شاعر از زمانه میخواهد که او را از ناپاکیها و بدنامیها آزاد کند.
هوش مصنوعی: به دنیا نگاهی بینداز که مانند لبهای دلبران شیرین و پرنغمه است، چون روحش از ستایش و مدح پر شده است.
هوش مصنوعی: در زمان تو، ظلم و انصاف مثل ابر و گل تغییر میکنند؛ یکی در حال گریه است و دیگری در حال خنده.
هوش مصنوعی: هر روز که میگذرد، به خاطرت نمیتوانم به تجملات و زیباییهای دنیا فکر نکنم. دنیا تحت تأثیر زیبایی و عظمت تو است و هیچگاه از جلال تو کاسته نمیشود.
هوش مصنوعی: من بندهای هستم که یاد و خاطرم مانند نهالی در باغ ستایش تو جوانه زده و رشد کرده است.
هوش مصنوعی: اگرچه بدون برگ چیزی نمیتوان گفت، اما یک بار باید از ریشهاش جدا شود.
هوش مصنوعی: صدای من از دست روزگار به آسمان میرود، تا کی باید در چنگال زمان گرفتار بمانم؟
هوش مصنوعی: ای مادر روزگار، هیچ فرزندی بهتر از تو و فرزندان تازه به دنیا آمدهات نیست.
هوش مصنوعی: تو صاحب و وارث سرزمین و زمانی هستی که بر عهده تو قرار دارد، وابستگیها و ارتباطات آن را حفظ کنی یا قطع کنی.
هوش مصنوعی: از مشکلات و حوادثی که برای من پیش آمده است، مرا از بدنامی و تلخی روزگار نجات بده.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خوانده کتاب زند و پازند
زین خواندن زند تا کی و چند؟
دل پر ز فضول و زند برلب
زردشت چنین نبشت در زند؟
از فعل منافقی و بیباک
[...]
تا کی غم خان و مان و فرزند
چند انده نان و جامه تا چند
چندانکه درین جهانی ای شیخ
بر خویش گری و بر جهان خند
ای یازده امهات و نه آب
نازاده خلف تر از تو فرزند
قهر تو دو رخ نهاده بر زهر
لطف تو سه ضربه داده بر قند
شیر اجم از تو ریسمان صید
[...]
ای روح صفات اهرمن بند
وی نوک سنان آسمان رند
در نعش و پرن زنند طعنه
نظم تو و نثرت ای خداوند
هر بیخ ستم که دهر بنشاند
[...]
گر دل دهی ای پسر بدین پند
از پند پدر شوی برومند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.