گنجور

 
یغمای جندقی

تیمار عشقم ریخت خون ساقی بده...می

اندرز عقلم کاست جان مطرب بزن...نی

غوغای این...گان خاطر بنپریشد مرا

کی شیر غضبان در رمد از ویله سگ های حی

...زاهد پیش رو، وین خیل خر دنباله پو

آنرا به مقصد پای در کاول قدم گم کرد پی

از دانش این رابهره های، وز بینش آنرا بخش هوی

زین های و هوی از جا مشو...هی ...هی

صد بار اگر پشت سمک بر کاوی از گاو فلک

بپراکنی تخم ملک...گی روید ز وی

جز تخمه آزادگان کآمد به فر فرهی

ممتاز از این... گان چونانکه فروردین ز دی

... افزایش همی بگذار کز فر کمی

بر شخص ما گردد زمی چونانکه گردون بر جدی

ای آخشیجان شرم کن... زائی تا به چند

ای آسمان آزرم کن... ساری تا به کی

دوزخ به مینو در نگر کوثر به آذر بر نگر

در گوهر این... خو بر چهرش آن... خوی

سردار از سرداریم کار ار به گل کاری فتد

بر جای خشت و گل چنم ...گان در لای پی