گنجور

 
یغمای جندقی

گیتی سروته مهر چه پنهان چه پدیدار

... یک لخت ولی مختلف اطوار

این سیرت...گی آکنده به خانه

و آن صورت...گی آورده به بازار

این جسته ره ذوق و همی خرقه علامت

و آن بسته به خود شرع و همی میزرش آثار

قطب همه خرس است اگر ذوق به خرقه

پیر همه خرزه است اگر فضل به دستار

با سیرت نا خوب چه کافر چه مسلمان

با گوهر... چه مجبور و چه مختار

چون آلت...گی آمد نپرستش

چه کعبه چه بتخانه چه تسبیح و چه زنار

...و... ترند از در معنی

چه مست و چه مستور چه تواب و چه خمار

بیخی پس از ارواح مکرم همه گیتی

و آن بیخ درختی همه...گیش بار

این مزرعه یک خوشه و... به خرمن

یک دانه ازین خرمن و... به خروار

روید همه... همی از بر و از بوم

جوشد همه... همی از در و دیوار

عقل همه دیوانه و دین همه دستان

علم همه ... یقین همه پندار

مردانگی و پروزشان آذر و زیبق

...گی و مشربشان کرکس و مردار

این پهنه... که کیهانش ستایند

سورش همه سوگ است و سرورش همه تیمار

...گی از پروز اینان نبرد مهر

چونان فر فرزانگی از گوهر سردار