گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
یغمای جندقی

گرچه دانم ره عشق تو به سر می‌نرود

می‌روم زان که دلم راه دگر می‌نرود

دلم از صبح شب هجر چنان شد نومید

کِش به غفلت به زبان نام سحر می‌نرود

گفته‌ام از لب شیرین تو روزی سخنی

همچنان از دهنم طعم شکر می‌نرود

دجله در عهد سرشکم ورق نام بشُست

بحر چون موج زند نام شمر می‌نرود

گاه‌گاهی خودی ای ناله به گوشش برسان

گرچه هرگز به تو امّید اثر می‌نرود

دیده پُرآبم از آن است که یک چشم زدن

آفتاب رخش از پیش نظر می‌نرود

چشم میگون ترا فتنه نخسبد هرگز

مستی از خانه خمار به در می‌نرود

چه فسون کرد زلیخا که مه کنعانی

در ضمیرش به غلط یاد پدر می‌نرود

یاری از سویِ کَسان خواهم و گوید یعقوب،

این گمانی است که در حق پسر می‌نرود

زاهد ار پایه یغمات نه از جای مرو

به مقامی که مسیحا شده خر می‌نرود

 
 
 
سعدی

در من این عیب قدیمست و به در می‌نرود

که مرا بی می و معشوق به سر می‌نرود

صبرم از دوست مفرمای و تعنت بگذار

کاین بلاییست که از طبع بشر می‌نرود

مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت

[...]

عبید زاکانی

نقش روی توام از پیش نظر می‌نرود

خاطر از کوی توام جای دگر می‌نرود

تا بدیدم لب شیرین تو دیگر زان روز

بر زبانم سخن شهد و شکر می‌نرود

عارض و زلف دو تا شیفته کردند مرا

[...]

نیر تبریزی

یاد موی توام از دیده به در می‌نرود

خط محویست که از روی قمر می‌نرود

آنکه گوید به سر آرم هوس زلف دراز

ما هم این تجربه کردیم به سر می‌نرود

صدق پیش آر که دایم نرود عشوه به کار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه