گنجور

 
یغمای جندقی

عکس آن رخسار و قامت تا در آب آورده ای

عکس خوبان راست سرو از آفتاب آورده ای

چرخ ماه از آفتاب آورد و تو از جام و چهر

بر خلاف چرخ از ماه آفتاب آورده ای

زان خط ام خون ریزد از مژگان و خیزد ای شگفت،

مشک ناب از خون تو خون از مشک ناب آورده ای

تا حساب رستخیزت چیست کز قامت به خلق

صد قیامت رستخیز بی حساب آورده ای

ز آفتاب آمد طراز لعل رخشان ای عجب

لعل رخشان را طراز آفتاب آورده ای

سیر زاهد می دهی در راه عشق آهسته تر

ریشِ گاوی ، با زبان خَر در خَلاب آورده ای

خاک پهنه هوش و یغما دیده خورشید و ماه

زین کمیت برق پی کاندر رکاب آورده ای