عکس آن رخسار و قامت تا در آب آورده ای
عکس خوبان راست سرو از آفتاب آورده ای
چرخ ماه از آفتاب آورد و تو از جام و چهر
بر خلاف چرخ از ماه آفتاب آورده ای
زان خط ام خون ریزد از مژگان و خیزد ای شگفت،
مشک ناب از خون تو خون از مشک ناب آورده ای
تا حساب رستخیزت چیست کز قامت به خلق
صد قیامت رستخیز بی حساب آورده ای
ز آفتاب آمد طراز لعل رخشان ای عجب
لعل رخشان را طراز آفتاب آورده ای
سیر زاهد می دهی در راه عشق آهسته تر
ریشِ گاوی ، با زبان خَر در خَلاب آورده ای
خاک پهنه هوش و یغما دیده خورشید و ماه
زین کمیت برق پی کاندر رکاب آورده ای