گنجور

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۴

 

از تو مرا تا به کی بی‌سر و سامان شدن؟

در طلب وصل تو زار و پریشان شدن؟

هر نفسم خون دل ریزی و گویی: مگوی

واقعه‌ای مشکلست: دیدن و نادان شدن

من ز تو درمان دل جستم و دشمن شدی

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۸

 

باغ جهان روی تست، رای گلستان مکن

طیرهٔ سنبل مخواه، طره پریشان مکن

گر چه به حکم توایم، بر جگر ریش ما

زخم، که شاید،مزن، جور، که بتوان، مکن

رای که بود؟ اینکه تو: عاشق بیچاره را

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶

 

عشق نورزیده بود جان سبکبار من

بر تو مرا فتنه کرد این دل بی‌کار من

گر خبر از درد من نیست ترا، در نگر

تا بتو گوید درست روی چو دینار من

ای که بیازرده‌ای بی‌سببم بارها

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۸۶

 

عمر که بی‌او گذشت، ذوق ندیدیم ازو

دل بر شادی نخورد، تا ببریدیم ازو

دست تمنای ما شاخ امیدی نشاند

لیک به هنگام کار میوه نچیدیم ازو

چند جفا گفت و زو دل نگرفتیم باز

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰۴

 

کام دل تنگ از آن تنگ دهانم بده

بوسه‌ای، ار آشکار نیست، نهانم بده

خانه جدا میکنی،طاقت اینم ببخش

بوسه بها میکنی، مکنت آنم بده

چون نتواند کسی چارهٔ بهبود من

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱۴

 

کیست دگر باره این؟ بر لب بام آمده

روی چو صبحش در آن زلف چو شام آمده

بر همه ارباب عشق حاکم و والی شده

در همه اسباب حسن چست و تمام آمده

یاور ما نیست چرخ، همدم ما نیست بخت

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۷

 

بر در می‌خانه این غلغل و آن طنطنه

چیست؟ بیاور چراغ، پیش نه آتش‌زنه

گر ز حریفان ماست، با دل یک رنگ و راست

همچو منش مست کن، رود بر طل و منه

ور ز بزرگان دهر باشد و گرگان شهر

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴۶

 

باز به تنها چنین عزم کجا کرده‌ای؟

وعدهٔ وصل که بود اینکه وفا کرده‌ای؟

سخت به جوش اندری، تا چه هوس میپزی؟

بس به هوس میروی، تا چه هوا کرده‌ای؟

رفتی و ما همچنین بر سر یاری و مهر

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۰

 

گر تو سری میکشی تا نکنی آشتی

ما ز تو سرکش‌تریم،پس تو چه پنداشتی؟

ما دل صد آشنا بهر تو بگذاشتیم

ای که ز بیگانگی هیچ بنگذاشتی

با تو چه سودی نداشت صلح، به جنگ آمدیم

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۶

 

این دل پر هوش ما با همه فرزانگی

شد ز غم آن پری فاش به دیوانگی

ما چو خراباتییم گر ننشیند رواست

پیش خراباتیان آن صنم خانگی

ای که به نخجیر ما ساخته‌ای دام زلف

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶۶

 

عاشقم، از عشق من گر به گمانی بگوی

چاره ندانم که چیست؟ آنچه تو دانی بگوی

منتظرم تا مگر پیش من آیی شبی

گر بتوانی بیا ور نتوانی بگوی

من به دلم یار تو، باز تو گر یار من

[...]

اوحدی
 

اوحدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸۴

 

خانهٔ تحقیق را ماه شبستان تویی

انفس و آفاق را میوهٔ بستان تویی

از ره صورت ترا آدم خاکیست نام

چونکه به معنی رسی صورت رحمان تویی

مهد سلیمان کشید باد به تاثیر مهر

[...]

اوحدی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode