گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۸ - گل بهاری! بت تتاری!

 

گل بهاری، بت تتاری

نبیذ داری، چرا نیاری؟

نبیذ روشن، چو ابر بهمن

به نزد گلشن چرا نباری؟

رودکی
 

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۵۵ - در توسل بحضرت امام ثامن الائمه

 

نسیم قدسی یکی گذر کن

به بارگاهی که لرزد آنجا

خلیل را دست ذبیح  را دل

مسیح را لب کلیم را پا

نخست نعلین زپای برکن

[...]

نیر تبریزی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

صبا، به جانان اگر توانی،

پیامی از من ببر نهانی

بگو، ز نازت، چه می‌شود کم

شبی به کویت گرم بخوانی

ز جام وصلت، زلال مهری

[...]

افسر کرمانی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۲ - مولودیه خاتم الانبیاء(ص)

 

چه شد که بگرفت فرح جهان را

کرب برون رفت ز دل مهنان را

طرب صلا داد جهانیان را

رسان به پیران بگو جوان را

کنند بدرود غم نهان را

[...]

صامت بروجردی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴۸ - ماده تاریخ در سوگ حسین خان فرزند نظام السلطنه مافی

 

چو رفت برباد زدست بیداد

شعار نرگس عذار سنبل

فغان بر آمد ز سرو و شمشاد

خروش برخاست ز لاله و گل

شدند مرغان به سوگواری

[...]

ادیب الممالک
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » اشعار دیگر » شمارهٔ ۴

 

اگر به سوی من آیی ای مه

ز حال زارم شوی تو آگه

به رحم آید دل تو ناگه

نمایی با من تو لطف و احسان

به دام زلف و به تار گیسو

[...]

طغرل احراری
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی ابی الحسن علی الاکبر سلام الله علیه » شمارهٔ ۴ - أیضاً فی رثائه علیه السلام عن لسان امه

 

صبا برو تا بکوی جانان

که تا کنی تر دماغ جانان

ببر بگلزار نوجوانان

سلام این پیر ناتوان را

چه بگذری بر نهال اکبر

[...]

غروی اصفهانی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مسمط مربع

 

ز شوق آن روی با طراوت

نهاده بر کف سر ارادت

اگر برانی زهی شقاوت

وگر بخوانی زهی سعادت

بدرد عشق تو دردمندم

[...]

غروی اصفهانی
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

نکاهدم بار، فزایدم درد

نخواهدم یار، چه بایدم کرد

غبار راهی‌، شدم که گاهی

زکوی دلدار برآیدم گرد

به هرکجا بخت کشاندم رخت

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

رخ تو دخلی به مه ندارد

که مه دو زلف سیه ندارد

به هیچ وجهت قمر نخوانم

که هیچ وجه شبه ندارد

بیا و بنشین به کنج چشمم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » تصنیفها » غزل ضربی (در ماهور)

 

ز من نگارم خبر ندارد

به حال زارم نظر ندارد

خبر ندارم من از دل خود

دل من از من خبر ندارد

کجا رود دل که دلبرش نیست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode