همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۴
ساقی همان به کامشبی در گردش آری جام را
وز عکس می روشن کنی چون صبح صادق شام را
می ده پیاپی تا شوم ز احوال عالم بیخبر
چون نیست پیدا حاصلی این گردش ایام را
کار طرب را ساز ده و اصحاب را آواز ده
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸
بشنو حدیث یار ما از ما نه از اغیار ما
شرح لب او میدهد شیرینی گفتار ما
دانی چه داریم آرزو سرهای ما در پای او
افتاده بر خاک درش دراعه و دستار ما
با سرو گوید قامتش هستی همین بالا و بس
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
رندی و برناپیشهای میر مغان را میرسد
از تن نیاید ھیچ کار این شیوه جان را می رسد
در بینوایی عاشقی رندان خوشدل را رسد
با فقر دایم تازگی سرو جوان را میرسد
در عشق جانان یافت جان از گوهر معنی نشان
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵
اینک نسیمی میدهد کز دوست میآرد خبر
برخیز کاستقبال او واجب بود کردن به سر
ای راحت جان مرحبا از دوست کی گشتی جدا
دارد عزیمت سوی ما یا کرد از این جانب گذر
از زلف عنبربار او وز سرو خوش رفتار او
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲
ای پیش نقش روی تو صاحبدلان بی خویشتن
وز چشم مستت فتنهها افتاده در هر انجمن
تا خرقه و پشمینه را بازار دعوی بشکنی
طرف کله را برشکن بنمای زلف پرشکن
گوی گریبان کیست کاو سر بر سر دوشت نهد
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶
تا عقل کل حیران شود برقع ز رخ یک سو فکن
تا روح سرگردان شود تابی در آن گیسو فکن
آورد بر شاه ختن زنگی زلفت تاختن
زان غمزه لشکرشکن تیری بدان هندو فکن
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۳
دیگر نخوانم جان تورا زیرا که از جان خوشتری
از حسن خوبان نشمرم حسنت که ایشان خوشتری
تشبیه رویت کردمی در حسن هر باری به مه
چون نیک وا دیدم بسی از ماه تابان خوشتری
در بوستان گل دیدهام سنبل بسی بوییدهام
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰
بگذشت بر نظارگان نگذاشت در قالب دلی
از حسن او پر دیدهام این شیوه در هر منزلی
چون باد بر ما بگذرد بر جانب ما ننگرد
آرام دلها می برد وصل چنین مستعجلی
دلهاست در غوغای او سرها پر از سودای او
[...]