گنجور

 
همام تبریزی

تا عقل کل حیران شود برقع ز رخ یک سو فکن

تا روح سرگردان شود تابی در آن گیسو فکن

آورد بر شاه ختن زنگی زلفت تاختن

زان غمزه لشکرشکن تیری بدان هندو فکن