بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸
باز آب شمشیرت از بهار جوشیها
داد مشت خونم را یاد گلفروشیها
ناله تا نفس دزدید من به سرمه خوابیدم
کرد شمع این محفل داغم از خموشیها
یا تغافل از عالم یا ز خود نظر بستن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶
قید الفت هستی وحشتآشیانیهاست
شمع تا نفس دارد شیوه پرفشانیهاست
شانه را به گیسویش طرفه همزبانیهاست
سرمه را به چشم او، الفتآشیانیهاست
ما ز سیر این گلشن عشوه طرب خوردیم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۸
لاف ما و من یکسر دعوی خداییهاست
خاک گرد و بر لب مال ایا چه بیحیاییهاست
اوج جاه خلقی را بیدماغ راحت کرد
بیشتر سر این بام جای بدهواییهاست
ریش دفتر تزویر، خرقه، محضر بهتان
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۲
عالم گرفتاری، خوش تسلسلی دارد
جوش نالهٔ زنجیر، باغ سنبلی دارد
همچو کوزهٔ دولاب هر چه زیر گردون است
یا ترقی آهنگ است یا تنزلی دارد
پرفشانی عشق است رنگ و بوی اینگلشن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۵۱
چاک کسوت فقرم رنگ خنده میریزد
بخیه بیبهاری نیست گل ز ژنده میریزد
در دماغ پروانه بال میزند اشکم
قطرههای این باران پر تپنده میریزد
در عدم هم اجزایم دستگاه زنهاری ست
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۶
اینقدر نمیدانم صیدم از چه لاغر شد
کزتصور خونم آب تیغ اوتر شد
حرف شعله خویش را، با محیط سر کردم
فلس ماهیان یکسر دیده سمندر شد
کافو نونلبی وا کرد، حسنوعشق شورانگیخت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۰
تا پری به عرض آمد موج شیشه عریان شد
پیرهن ز بس بالید دهر یوسفستان شد
جلوهاش جهانی را محو بیخودیها کرد
آینه دکان بر چین جنس حیرت ارزان شد
خاک من به یاد آورد چهره عرقناکش
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۱
ترکِ آرزو کردم رنجِ هستی آسان شد
سوخت پرفشانیها کاین قفس گلستان شد
عالم از جنونِ من کرد کسبِ همواری
سیلِ گریه سر دادم کوه و دشت دامان شد
خامشی به دامانم شورِ صد قیامت ریخت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۵۵
میپرست ایجادم نشئهٔ ازل دارم
همچو دانهٔ انگور شیشه در بغل دارم
گر دهند بر بادم رقص میکنم شادم
خاک عجز بنیادم طبع بیخلل دارم
آفتاب در کار است سایه گو به غارت رو
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶۲
عبرت انجمن جاییست مأمنی که من دارم
غیر من کجا دارد مسکنی که من دارم
در بهار آگاهی ناز خودفروشی نیست
رنگ و بو فراموش است گلشنی که من دارم
موج گوهرم عمریست آرمیده میتازد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۵
گر به خون مشتاقان تیغ او کشد گردن
تا قیامت از سرها جای مو دمد گردن
موجها نفس دزدید تا گهر به عرض آمد
کردهام سری تعمیر از شکست صد گردن
حرص افسر آرایی سر به سنگ میکوبد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۹۶
این قلمرو اندوه کارگاه راحت نیست
هرکه فکر بالینکرد یافت زیر سر زانو
یک مژه به صد عبرت شرم چشم ما نگشود
حلقهوار تهکردیم بر هزار در زانو
گل دمیدهایم اما رنگ و بو پشیمانی است
[...]