گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات از رسالهٔ جلالیه » شمارهٔ ۴۶

 

نمی‌دانم چسان در ره فتادم

که رفت از تاب رفتن هم زیادم

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

بر مه روی تو خط مشگ بار

ساخته روزم چو شب از غصه تار

در چمن از عشق تو گل سینه چاک

بر فلک از مهر تو مه داغدار

غمزهٔ غماز تو سحر آفرین

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۹

 

زبدة الاخوان فصیح خوش کلام

صاحب نظم و مقالات فصیح

آن که در شعر و معما روز و شب

می‌ستودش دهر مخفی و صریح

از صبوح و باده او را گشته بود

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۳

 

حافظ بی‌چاره در راه اجل

سر به امر خالق اکبر نهاد

از قضا تاریخ رحلت کردنش

زین معما شد که حافظ سر نهاد

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵ - وله ایضا در رثاء

 

میر حیدر گوهر درج ورع

کز عدم نامد نظیرش در وجود

بس که قابل بود در آغاز عمر

از هدایت بر رخش درها گشود

گشت اکرم نزد حق کاندر رخش

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۸ - در مرثیه فرماید

 

آه کامسال اندرین بستان سرای

دهر هر گل را که بهتر دید چید

واندرختی را که خوش‌تر بود پار

چرخ ناخوش خوی از بی‌خش برید

وانکه در برداشت تشریف قبول

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۱ - در مدح میرامین‌الدین محمد گوید

 

آن سپهر ایوانکه از بخت بلند

داردش کیوان به صد اخلاص پاس

وان فلک مسند که می‌گوید ملک

پاسبان آستانش را سپاس

میرامین‌الدین محمد که آسمان

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۲ - در مرثیه گوید

 

باز طوفان اجل نابود ساخت

گوهری از قلزم ز خار علم

باز دست مرگ بی‌هنگام کند

میوه‌ای بایسته از اشجار علم

آن که در طفلی ز استعداد ذات

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۰ - در مرثیهٔ شاه زاده سلطان حسین

 

ناگه از طبعم مشام دل شنید

بوی طوفان خیزی کون و مکان

بهر آن گردید نطقم نوحه گر

کز اجل دی میر زرین افسران

مالک گردون شکوه کامکار

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۶

 

حافظ آن خود رو درخت باغ نظم

زد به تیغ کین عدویی بیخ او

بود بس قابل ولی شمشیر را

قابل شمشیر شد تاریخ او

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۷ - وله ایضا

 

ای جهان را از تو در گوش امید

استمالت‌های عام شامله

از پی اصلاح چشمم لازمست

مصلحی از مصلحات کامله

سویم از روی نوازش کن روان

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۶ - در ماده تاریخ گوید

 

شیخ حیدر کز کمال اعتقاد

دست بیعت داد با آل علی

از جهان چون رفت بادا در جنان

خرم و دلشاد با آل علی

از خرد تاریخ او کردم سوال

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۸ - وله ایضا

 

هر نفس می‌کرد چون از تاب مرگ

رشتهٔ عمر عزیزی کو تهی

هر زمان میشد چو از دست اجل

پیکری در خاک چون سرو سهی

با وجود طفلی از اوضاع چرخ

[...]

محتشم کاشانی
 
 
sunny dark_mode