گنجور

 
محتشم کاشانی

ناگه از طبعم مشام دل شنید

بوی طوفان خیزی کون و مکان

بهر آن گردید نطقم نوحه گر

کز اجل دی میر زرین افسران

مالک گردون شکوه کامکار

کامل عالی سریر کامران

زین ملک و سلطانت سلطان حسین

شهسوار نامدار نوجوان

شد روان با هودج گردون اساس

بهر سیر ملک فردوس از جهان

زان الم انس و ملک یک سر شدند

اهل ماتم بر زمین و اسمان

وز پی سال وفاتش از جمل

بست دل گویا طلسمی در زبان

و آن طلسم از شانزده مصرع بود

کلک عاجل را ز فکرم بر زبان