گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۵ - در حماسه

 

چون زمان، عهد سنائی درنوشت

آسمان چون من سخن گستر بزاد

چون به غزنین ساحری شد زیر خاک

خاک شروان ساحری دیگر بزاد

بلبلی زین بیضهٔ خاکی گذشت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۷

 

منصب تدریس خون گوید از آنک

فر عز الدین بوعمران نماند

شاید ار هر سامری گاوی کند

کب و جاه موسی عمران نماند

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۰

 

چون گشایند اهل همت دست خود

کهتران را پای‌بست خود کنند

راد مردان غافلان عهد را

ازشراب جود مست خود کنند

سربلندان چون به مخدومی رسند

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۸۳

 

آسمان داند که گاه نظم و نثر

بر زمین چون من مبرز کس ندید

در بیانم آب و در فکر آتش است

آبی از آتش مطرز کس ندید

ز آتش موسی برآرم آب خضر

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲۰

 

روز عمر آمد به پیشین ای دریغ

کار بر نامد به آئین ای دریغ

سینه چون صبح پسین خواهم درید

کآفتاب آمد به پیشین ای دریغ

سخت نومیدم ز امید بهی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲۲

 

صِدتُ فی بغدادَ ظَبیاً قَد اُلِف

صُدغُهُ جیمٌ و ذا قَدٍّ اَلِف

سر بیندازم به دستار از پِیَش

غاشیهٔ سوداش دارم بر کَتِف

هَل عَشَقتُم نار اصحابَ الهَوی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۱ - در حسرت عمر گذشته

 

گنج عمری داشتی خاقانیا

کم کم از گنج تو گم شد آه آه

شد سیاهی دیدهٔ دولت سپید

شد سپیدی چهرهٔ سلوت سیاه

در زیان عمر یکسانند خلق

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۴

 

دیده از کار جهان دربسته به

راه همت زین و آن دربسته به

دوستان از هفت دشمن بدترند

هفت در بر دوستان دربسته به

دل گران بیماریی دارد ز غم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۴

 

عالمی بس دیو رای است ارنه من

نام حور دل فریبش کردمی

ارغوانش زعفران ساید همی

ور نسودی من عتابش کردمی

شهربانووار چون رفتی به راه

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۵

 

اهل بایستی که جان افشاندمی

دامن از اهل جهان افشاندمی

گر مرا یک اهل ماندی بر زمین

آستین بر آسمان افشاندمی

شاهدان را گر وفائی دیدمی

[...]

خاقانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode