گنجور

 
قطران تبریزی

آن ماه سرو بالا آن سرو ماه روی

از روی او دلم نشکیبد به هیچ روی

چشمم ز مهر ماهش گشته بسان ابر

جسمم ز عشق سروش گشته بسان موی

اشک و رخم ز عشقش چون برگ در خزان

از عشق آن دو غالیه گیسو برنگ و بوی

از حسرت دو نار و دو گلنار او مرا

چون نار گشته چشم و چو دینار گشته روی

چون ماه کاسته شدم از عشق روی آنکه

ماه تمام سجده برد پیش روی اوی