گنجور

 
وطواط

چه حیله سازم ؟ کز من گسست یار سلام

چه چاره ورزم ؟ کز من برید دوست پیام

گرفت دامن من هجر ، نابرآورده

هنوز سر ز گریبان وصل دوست تمام

بریده گشت و گسسته دل از برم ، تا دوست

بریده کرد پیام و گسسته کرد سلام

چو زر پخته شد از تف سینه چهرهٔ من

ز دست فرقت آن سینهٔ چو نقرهٔ خام

ز ناله نیست مرا راحت و نشاط و طرب

ز گریه نیست مرا لذت شراب و طعام

از آن دو چشم ، که دارند خون خلق حلال

همیشه هست مرا بر دو چشم خواب حرام

به سان پسته دل تنگ من شکافته شد

ز تیر غمزهٔ آن چشم‌های چون بادام

برفت سر به سر آرام از دلم ، تا گشت

اسیر دام سر آن دو زلف بی آرام

دو زلف اوست چون دام و دل من است چو صید

چگونه آرام باشد صید را در دام؟

تنم نبیند راحت همی ز جامهٔ عیش

دلم نیابد رامش همی ز جام مدام

ز روزگار بنالم ، که روزگار به قصد

همی ز کام دلم را جدا کند ناکام

به جام و جامه چو جانان موافقت نکند

مرا چه راحت و رامش بود ز جامه و جام ؟

دریغ باشد در دست روزگار مقیم

دلی ، که کرد در او مدح شهریار مقام

علاء دولت و دین ، پادشاه عالی رأی

که کار دولت و دین را ز رأی اوست نظام

ابوالمظفر ، خورشید خسروان ، اتسز

که هم ظهیر انام است و هم نصیر امام

سپهر قدر ، دریادلی ، خداوندی

که گشته‌اند مر او را ملوک عصر غلام

خجسته خدمت او عهدهٔ صغار و کبار

ستوده حضرت او کعبهٔ خواص و عوام

بلند گشت هدی را به اقتدارش قدر

بزرگ گشت هنر را به اختیارش نام

ز بهر اوست وجود تبایع و افلاک

ز سعی اوست نظام شرایع و احکام

مجدد است به عونش مراسم ایمان

ممهد است به جاهش قواعد اسلام

ز نایبات جهان جاه او امان ملوک

ز حادثات فلک صدر او پناه کرام

کنند جلوه به صدرش عرایس افکار

برند تحفه به نزدش بدایع افهام

نهاده گیتی اقلام ملک در دستش

تظاهر است اقالیم را بدان اقلام

نوشته گردون ارقام خیر در وصفش

تفاخر است تواریخ را بدان ارقام

خدایگانا ، قدر تو از جلال رسید

به غایتی که بدان جا نمی‌رسد اوهام

تویی ، که هست بیان تو مایهٔ اعجاز

تویی ، که هست بنان تو صورت اکرام

به جز صلاح نباشد ز ایزدت تلقین

به جز صواب نباشد ز دولتت الهام

زمانه جز به هوای تو برنیارد دم

ستاره جز به رضای تو برندارد گام

کمین رأی تو پیرایهٔ هزار فلک

کهینه جود تو سرمایهٔ هزار عمام

ز چرخ طبع تو تابد کواکب افضال

ز بحر دست تو زاید جواهر انعام

به علم روح تو گشتست اشرف الارواح

بدان صفت که فلک هست اشرف الاجرام

ز هیبت تو چو سیماب ، در قبایل کفر

همی نیابد نطفه قرار در ارحام

چو بر فروخته گردد به کارزار سیوف

چو برفراخته گردد به حشرگاه اعلام

ز طعن و ضرب پر از زلزله شود آفاق

ز دار و گیر پر از ولوله شود ایام

ز هول صاعقهٔ تیغ های چون ارواح

فرو گزارند ارواح صحبت اجسام

به معرکه جگر تشنهٔ دلیران را

دهند آب ، و لیکن ز چشم های حسام

کند هراس تو آن لحظه سرکشان را نرم

کند نهیب تو آن وقت تو سنان را نرام

چو صبح تیغ تو پیدا شود ز مطلع غمد

ز بیم گردد صبح مخالفان چون شام

یلان شوند ز تیغ تو منهزم چو نانک

ز تیغ صبح شود منهزم سپاه ظلام

با موافقت حربا ! که بر دریدی تو

به رمح سینه شکاف و به تیغ جان انجام

گهی به دشت سمرقند و گه به صحن عراق

گهی به خطهٔ جند و گهی به بقعهٔ سام

ز بهر نشر فتوح مبارک تو مقیم

ز بهر شرح رسوم خجستهٔ تو مدام

مجمزی‌ست به هند و مشربی‌ست به ترک

مشرحی‌ست به روم و مصنفی‌ست به شام

همیشه تا که بود میل از سر تحقیق

فقیه را به نجوم و حکیم را به کلام

گهی به مسند فتح و ظفر درون بنشین

گهی به عرصهٔ عز و شرف درون بخرام

به رغم انف بداندیش هر زمانی باد

ز چرخ مملکت را بشارتی به دوام

بعید اضحی بادت ولایتی تازه

چنانکه چند مسلم شدت به ماه صیام

 
 
 
رودکی

دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام

بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام

یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند

دگر که: عاشق گویند عاشقان را نام

دریغم آید چون مر تو را نکو خوانند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
کسایی

سرودگوی شد آن مرغک سرودسرای

چو عاشقی که به معشوق خود دهد پیغام

همی چه گوید؟ گوید که: عاشقا، شبگیر

بگیر دست دلارام و سوی باغ خرام

عنصری

امید نیکی و تاج ملوک و صدر کرام

بزرگ خسرو آزادگان و فخر انام

بمین دولت و دولت بدو همیشه عزیز

امین ملت و ملت بدو گرفته نظام

سپهر کلی و جزوی بدو نموده هنر

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ابوسعید ابوالخیر

دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام

بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام

یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند

دگر که عاشق گویند عاشقان را نام

دریغم آید چون مر ترا نکو خوانند

[...]

فرخی سیستانی

بنفشه زلف من آن سرو قد سیم اندام

بر من آمد وقت سپیده دم به سلام

درست گفتی کز عارضش برآمده بود

گه فرو شدن تیره شب سپیده بام

ز عود هندی پوشیده بر بلور زره

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه