دریغ از شمسهٔ ایوان عصمت
که تا جاوید رخ پنهان نموده
چراغ دودمان نعمت الله
که شمعش مهر بود و ماه دوده
صبا کو کز حریم عفت او
به جای گرد بر وی مشک سوده
که تابر جای خرمن خرمن مشک
ز خاکستر ببیند توده توده
فلک گو خاک بر سر کن که دورش
ز تارک افسر دولت ربوده
زمان بر باد ده گو خرمنش را
که گیتی کشت اقبالش دروده
یکی آیینه بود از جوهر روح
ولیک از رنگ سودا نا زدوده
به قصد او چو سودا خصم جانی
ز پاسش دیدهٔ حکمت غنوده
به هر زهری که ره میبرده سودا
مزاجش را به آن میآزموده
چو میدیده که تیغش کارگر نیست
به آن شغل اهتمامش میفزوده
به کارش کرده زهری آخر کار
که جز جان دادنش درمان نبوده
اگر میبست بر خود راه سودا
در این فتنه کی میشد گشوده
نکرده هیچ کس با دشمن خویش
چنین بی وجه کار ناستوده
به هر جا گوش کرده بهر تاریخ
زمانه این دو مصرع را شنوده:
چه داده بی سبب سودا به خود راه
چه بیجا قصد جان خود نموده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به گِردَش زندهپیلانِ سُتوده.
به پَرخاش و دلیری، آزموده.
تو گنجی سر به مُهری نابسوده
بد و نیک جهان ناآزموده
ز صنعش آدم از گِل رخ نموده
زوَی هر لحظه صد پاسخ شنوده
به عزت نازنین ملک بوده
بدو نیک جهان نا آزموده
اگر دل میدهی باری بدو ده
به هر خواری که آید دل فرو ده
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.