گنجور

 
وحشی بافقی

ز شبهای دگر دارم تب غم بیشتر امشب

وصیت می‌کنم باشید از من با خبر امشب

مباشید ای رفیقان امشب ِ دیگر ز من غافل

که از بزم شما خواهیم بردن درد سر امشب

مگر در من نشان مرگ ظاهر شد که می‌بینم

رفیقان را نهانی آستین بر چشم تر امشب

مکن دوری خدا را از سر بالینم ای همدم

که من خود را نمی‌بینم چو شبهای دگر امشب

شرر در جان وحشی زد غم آن یار سیمین تن

ز وی غافل مباشید ای رفیقان تا سحر امشب

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل ۳۲ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
بابافغانی

من از سوز جگر دارم دل و جان در خطر امشب

بخواهم سوخت زین آتش که دارم در جگر امشب

برا از قید تن ای جان اگر آسودگی خواهی

تو هم این جامه ی ناموس را در بر بدر امشب

سزد گر بر چراغ هستی خود دامن افشانم

[...]

رفیق اصفهانی

از دیروزم بتر امروز از دیشب بتر امشب

چه خواهم کرد فردا گر بمانم تا سحر امشب

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه