قصهٔ می خوردن شبها و گشت ماهتاب
هم حریفان تو میگویند پیش از آفتاب
آگهم از طرح صحبت تا شمار نقل بزم
گر نسازم یک به یک خاطر نشانت بی حساب
مجلسی داری و ساغر میکشی تا نیمشب
روز پنداری نمیبینیم چشم نیمخواب
باده گر بر خاک ریزی به که در جام رقیب
میخورد با او کسی حیف از تو و حیف از شراب
وحشی دیوانهام در راستگوییها مثل
خواه راه از من بگردان خواه رو از من بتاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره شبها و لذتهای نوشیدن شراب در کنار دوستان است. شاعر اشاره میکند که در مجلسی پر از خوشی و سرور، تا نیمههای شب به نوشیدن ادامه میدهند و در بیداری و خواب آلودگی به سر میبرند. او همچنین از حسرت خوردن فراق و از دست رفتن لذتها میگوید و به نوعی به دوستش گوشزد میکند که اگرچه در میخانه شراب مینوشند، اما چیزی از خودشان را گم نمیکنند و در عشق و صمیمیت به همدیگر ادامه میدهند. در نهایت، شاعر خود را دیوانهای میداند که در راستگویی و احساساتش صادق است و از طرف مقابل میخواهد که در برقراری ارتباط با او صادق باشد.
هوش مصنوعی: قصهی شبنشینیها و نوشیدن شراب به همراه ماه تابان، دوستان تو میگویند که این داستان پیش از طلوع خورشید شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: من از طرح گفتگو آگاهام و میدانم که اگر بخواهم همه خاطرات و نکتههای زیبا را یکی یکی برایت بازگو نکنم، بیشمار خاطره در ذهنت باقی میماند.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری از یک مجلس شاد و پرمشغله اشاره میشود؛ جایی که تو مشغول نوشیدن هستی و تا نیمه شب به خوشگذرانی ادامه میدهی. در این فضا انگار روز را فراموش کردهای و نمیتوانیم چشمان پرخوابمان را ببینیم. این اجزا نشاندهنده شور و حال و لذتبردن از لحظهها است.
هوش مصنوعی: اگر شراب را روی زمین بریزی، بهتر است تا اینکه کسی با رقیب خود در جام شراب بنوشد. چه حیف که این وضعیت برای تو و شراب اتفاق بیفتد.
هوش مصنوعی: من دیوانهای هستم که در صداقت مثل یک راه هستم، اگر میخواهی، از من دور شو یا به من پشت کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.