مگر من بلبلم کز گفتگوی گل زبان بندد
چو گلبن رخت رنگ و بوی خویش از بوستان بندد
گلش در هم شکفت آن بی مروت بین که میخواهد
چنین فصلی در بستان به روی دوستان بندد
زبانم میسراید قصهٔ اندوه و میترسم
که بر هر حرف من بدگو هزاران داستان بندد
خدنگی خوردهام کاری ز شست ناز پرکاری
که از ابرو گشاید تیر و تهمت بر کمان بندد
رهی در پیشم افتادست و بیم رهزنی در پی
که چون بر کاروانی تاخت اول دست جان بندد
قبا میپوشد و خون میکند افشاندن دستش
معاذالله از آن ساعت که خنجر بر میان بندد
علاج زخمهای ظاهری آید ز وحشی هم
طبیبی آنچنان خواهم که او زخمی نهان بندد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از غم و اندوه شاعر است. او به تلاش و دردهای خود اشاره میکند و میگوید که مانند بلبل نمیتواند به راحتی از گل و بوستان بگوید، زیرا در دلش اندوه و دلتنگیهای بسیاری وجود دارد. شاعر ابراز میکند که از بیان دردهایش میترسد، چون ممکن است دیگران بدگویی کنند. او به مشکلات و چالشهای زندگی اشاره دارد و احساس میکند که حتی در زیباییها، مانند گل، غم و تیرگیهایی وجود دارد. همچنین، او در جستجوی درمانی برای زخمهای نهان دل خود است و آرزو میکند که پزشکی پیدا کند که بتواند این دردهای پنهان را درمان کند. در کل، شعر به تضاد بین زیبایی و غم، و تلاش برای یافتن آرامش و درمان پرداخته است.
هوش مصنوعی: آیا من بلبلی هستم که وقتی با گل صحبت میکند، زبانش بند میآید؟ به راستی که چرا باید گلابی که زیبایی و رایحهاش را از باغ به دوش کشیده، از گلستان دور شود؟
هوش مصنوعی: گلی که در باغ شکفته شده، به خاطر بیرحمی فردی در حال پژمرده شدن است که به دوستان اجازه نمیدهد از زیباییها و شادیهای بستان بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: من داستان غم را با زبان خود میگویم و میترسم که هر کلمهام بهانهای برای کسانی شود که بدیها را دربارهاش بگویند و داستانهای زیادی بسازند.
هوش مصنوعی: من ضربهای به دلم خورده که کاری از دست نازکخیالان برنمیآید، زیرا ابروهای او به قدری جذابند که همچون تیرهای رها شده، تهمتهایی را به سوی من پرتاب میکنند.
هوش مصنوعی: در جلوی من راهی به وجود آمده و نگرانی از وجود دزدان در پی آن است، چرا که وقتی به کاروانی حمله میکنند، ابتدا باید جان افراد را به خطر بیندازند.
هوش مصنوعی: او لباس زیبایی بر تن میکند و وقتی که دستش را به سوی کسی دراز میکند، همچون خنجر برمیان بندد و خونریزی میکند. این کار از زمانی آغاز میشود که تصمیم به جنگ و درگیری بگیرد.
هوش مصنوعی: به درمان زخمهای ظاهری، پزشکانی از میان مردم میآیند، اما من به دنبال آن کسی هستم که بتواند زخمهای پنهان دل را التیام بخشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
کمر تا کی بخونم آن بت نامهربان بندد
که باشم من که بر خونم چنان سروی میان بندد
شوم قربان دمی صد ره کمان ابروانش را
هلال ابرویم هر گه، که ترکش بر میان بندد
تراوش میکند راز غمش از هر بن مویم
[...]
کسی تا کی برای رزق دل بر آسمان بندد؟
به جاب آب، آب رو به جوی کهکشان بندد
ز بس تلخ است کامم از حدیث تلخ، حیرانم
که چون با راستی نی را شکر در استخوان بندد
نگاهش ناگهان چون تیر نازی بر کمان بندد
اجل بیتاب میگردد که خود را بر نشان بندد
به صد دل از دم شمشیر نازش آرزو دارد
اجل تعویذ زخمی را که بر بازوی جان بندد
به کینم بر کمر شمشیر جرأت بست و حیرانم
[...]
گشاید از در میخانه هر در کاسمان بندد
مبادا در بروی هیچ کس پیر مغان بندد
بدشمن عهد یاری یار ما محکم چنان بندد
که نتواند بکوشش بگسلد با دوستان بندد
چه حاجت تیغ بندد بر میان کز شوق میمیرم
[...]
ز بی برگی، ره الفت دلم بر دوستان بندد
چمن پیرا، ره گلزار را فصل خزان بندد
سخن بیگانه باشد، بزم الفت آشنایان را
به هم چسبید چون لب، راه گفتار زبان بندد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.