گنجور

 
وحشی بافقی

اینست کزو رخنه به کاشانهٔ من شد

تاراجگر خانهٔ ویرانه من شد

اینست که می‌ ریخت به پیمانهٔ اغیار

خون ریخت چو دور من و پیمانهٔ من شد

اینست که چشم تر من ابر بلا ساخت

سیل آمد و بنیاد کن خانهٔ من شد

اینست که چون دید پریشانی من ، گفت :

وحشی مگر اینست که دیوانهٔ من شد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شمارهٔ ۱۳۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

تیغ تو می وساقی وپیمانه من شد

هر زخم نمایان در میخانه من شد

گو شاخ گل آسوده شو از جلوه طرازی

اکنون که ته بال پریخانه من شد

از وحشت نخجیر شود دام پریشان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه