تریاک فروش کیف پرداز
از چُرت بود چو دنگ رزّاز
خشخاش صفت به باغ دنیا
یک سر دارد هزار سودا
زان نشاء که می فزاید ادراک
گردیده دوته مدام چون تاک
چون... مرد رفته از کار
بوقش نکند ز خواب بیدار
کیفش، بَحری، فراخ پهناست
در چُرت خودش چو موج دریاست
بی یار ز عیش و برگ گشته
خنثای حیات و مرگ گشته
نی نکته سروده نی شنفته
چون یا دایم نشسته خُفته
از چُرت گرفته شکل محراب
پیوسته نماز کرده در خواب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.