گنجور

 
وحیدالزمان قزوینی

حلّاجانند چشم بد دُور

هر یک شاهی ولیک منصور

هستند ز خط، تذرو خوش فال

وز خال سیه، غزال خوش حال

چک در کف شان کسی که دیده

خون آب ز دیده اش چکیده

عشّاق ازین بتان که نغزند

چون جَوزَقَه جمله خشک مغزند

دارند ز مغز خشک بنیاد

مانند کمان ز پنبه فریاد

 
sunny dark_mode