گنجور

 
وحدت کرمانشاهی

عشق به یک سو فکند پرده چو از روی ذات

شد ز میان غیر ذات جمله فعل و صفات

هر من و مایی که هست می‌رود اندر میان

چون که به آخر رسید سلسله ممکنات

دست ز هستی بشوی تا شودت روی دوست

جلوه‌گر از شش جهت گرچه ندارد جهات

همرهی خضر کن در ظلمات فنا

ور نه به خود کی رسی بر سر آب حیات

هر که به لعل لبش خضر صفت پی برد

یافت حیات ابد رست ز رنج ممات

سر به ارادت بنه در قدم رهروی

کز سخن دلکشش حل شودت مشکلات

بعد چهل سال زهد وحدت پرهیزکار

ترک حرم کرد و گشت معتکف سومنات

 
 
 
سنایی

کبر حیا شد چو دید آن دل و طبع و سخات

سحر مبین چو یافت خاطر شعر و ثنات

جامی

ای که ز آل نبی می شمری خویش را

هست گواهت بر آن، پاکی ذات و صفات

چون تو دم از طیبات می زنی و طیبین

کو صفت طیبین یا سمت طیبات؟

واعظ قزوینی

ساخت بعهد خوش دولت «عباس شاه »

پنجره این رواق، آصف نیکو صفات

عقل چو تاریخ این پنجره پرسید از او

گفت: «بدیدم از این پنجره روی نجات »!

جیحون یزدی

میم لبا روزه برد مکارمت از صفات

بس الف قد تو دال شد اندر صلات

جیم دو زلفت نشست چندی چون دزد مات

کنون بیا و بیارمیی چو عین الحیات

صفای اصفهانی

امت ختمی زدند تکیه بتوحید ذات

بی سر و بی پا شدند جامع جمع صفات

مردند از خویشتن پیشتر از این ممات

تا که شدندی یموت واقف سر حیات

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه