گنجور

 
واعظ قزوینی

غم همسایه خود خور که از آزادگیست

بر سر سایه خود بید صفت لرزیدن

شاه کامی کندت خانه دل زیر و زبر

خانه غنچه خرابست ز یک خندیدن

هرگز از سنگ جفا کم نشود شورش عشق

ترک شوری ننماید نمک از ساییدن

نشود کیسه وسعت تهی از دست کرم

کی شود پرتو خورشید کم از تابیدن؟!

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

هر که را گشت سر از غایت برگردیدن

ساکنان را همه سرگشته تواند دیدن

هر کی از ضعف خود اندر رخ مردان نگرد

بر دو چشم کژ او فرض بود خندیدن

هر کی صفرا شودش غالب از شیرینی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
صائب تبریزی

نرسد هیچ کمالی به سخن سنجیدن

که سخن را صله ای نیست به از فهمیدن

می خلد بیشتر از شیون ماتم در دل

سخن آهسته نگفتن، به صدا خندیدن

لب خاموش مرا بر سر حرف آوردن

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه