گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
واعظ قزوینی

نگذاشت جان غم تو برای شهادتی

دارند عاشقان عوض جان، ارادتی

آنجا که آفتاب رخت پرتو افگند

با سایه همای، نباشد سعادتی

آیی مگر بتهنیت ما، و گر نه نیست

بیماری هوای غمت را عیادتی

دعوی کند چو تیغ تو با آب زندگی

دارند کشتگان غمت هم شهادتی

در بند رسم و عادت دنیا نبودن است

در شهر عشق باشد اگر رسم و عادتی

حالی ندیده ایم ز پیران این زمان

جز اینکه هستشان بجوانان ارادتی

واعظ اگر زیاده طلب باشی از جهان

شکر است شکر نعمت از حد زیادتی!