کشد از گرم رویی، نیک و بد را در بر آیینه
ازین رو، نیک و بد را نیز باشد رو در آیینه
نباشد شاهدی بر خوبی کس، همچو اطوارش
ندارد به ز خود بر خوبی خود محضر آیینه
ز یار دلنشینی، هر دمش باید جدا گشتن
نمی باشد از آن یک لحظه بی چشم تر آیینه
چه نالی از کدورتهای دنیا، کان کند پاکت؛
بود بیجا کند گر شکوه از روشنگر آیینه
دل روشن کند هموار زشتیهای دنیا را
که زن را میکند مقبول طبع شوهر آیینه
شکسته دل ز بس بیند هنرمندان عالم را
ز چشم مردمان پوشیده دارد جوهر آیینه
تو با خود آنچه کردی از جهالت پیشگی، دیگر
بروی خود چه سان خواهی نگه کردن در آیینه؟!
به جز اصلاح حال خلق، مطلب نیست واعظ را
نگوید عیب مردم را ز روی دیگر آیینه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.