چشمش در ستم بر خلق باز کرده
مژگان بخون مردم، دستی دراز کرده
برداشته بتکبیر، یکبارگی ز خود دست
هر کس بقبله ما یکره نماز کرده
سرچشمه حیات است لعل تو، لیک ما را
زلف تو بی نیاز از عمر دراز کرده
تا سیم درد بیغش سازد در آتش عشق
تیغش دو نیم دل را، مانند گاز کرده
هست از خرام نازش، کوتاه دست خوبان
در نیکوی همین سرو، قدی دراز کرده
از بسکه گشته حیران آیینه بر جمالش
دیگر بهم نیاید چشمی که باز کرده
فکر بلند واعظ از طبع پست خود نیست
گویا که یاد قد آن سرو ناز کرده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ستمگری معشوق اشاره دارد. شاعر از تاثیری که چشمان معشوق بر روی مردم میگذارد سخن میگوید و توصیفاتی از عشق و درد ناشی از آن ارائه میدهد. معشوق با ظاهری خوش و ستمگر، دلها را میرباید و آثار عمیق این عشق را بر روح عاشقان نمایان میکند. شاعر به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند و میگوید حتی نگاه به زیبایی او باعث حیرت و سردرگمی مردم میشود. در نهایت، شاعر به تفکر واعظ نیز اشاره دارد و نشان میدهد که در برابر قد و زیبایی معشوق، افکار او ناچیز و پست به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: چشم او با ظلم و ستم بر مردم گشوده شده است و مژگانش مانند نیزهای به خون مردم آلوده است. او دستی دراز کرده تا بر دیگران سلطه پیدا کند.
هوش مصنوعی: با کمال وقار و آرامش، همه متوجه شدهاند که هر کسی که به سوی ما نماز گزارد، از خود فاصله گرفته و به ما پیوسته است.
هوش مصنوعی: شیرینی و زیبایی وجود تو، منشأ زندگی و حیات است، اما موهای تو به قدری جذاب و دلنشین است که ما را از زندگی طولانی بینیاز کرده است.
هوش مصنوعی: اگر در آتش عشق گرفتار شوی، درد و رنجی که از آن میکشی، میتواند دل را به دو نیم کند و مثل چیزی که زیر دندان گاز گرفته شده، عذابآور خواهد بود.
هوش مصنوعی: از زیبایی و فریفتگی او، همگان از دست نیکوکاران کوتاه شدهاند؛ زیرا این سرو بلند قامت، زیباییاش را در نیکویی به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: از بس که زیبایی او باعث حیرت و شگفتی شده، چشمی که به او نگاه میکند، دیگر نمیتواند به درستی باز شود و به تماشای او بپردازد.
هوش مصنوعی: واعظ به دلیل طبیعت پایین خود نمیتواند فکر بلند و عمیق داشته باشد، بهوضوح مشخص است که او تنها به یاد قد و قامت آن سرو ناز میافتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جان بدسگالان جفت گداز کرده
وی طبع نیک خواهان انباز ناز کرده
شد روزه خجسته عید مبارک آمد
اندر گشاده یابی این در فراز کرده
درهای رنج بادا بر تو فراز دائم
[...]
بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده
دروازه بلا را بر عشق باز کرده
بازار یوسفان را از حسن برشکسته
دکان شکران را یک یک فراز کرده
شمشیر درنهاده سرهای سروران را
[...]
در جمع ماهرویان، هم صحبتی است ما را
کاسباب خرمی را، صد گونه ساز کرده
از باده های وصلش، هر کس گرفته جامی
چون دور ما رسیده، آهنگ ناز کرده
لب بر لبش چو ساغر، خلقی بکام و شاهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.