گنجور

 
واعظ قزوینی

یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن

با هوای کوی خود زین مستیم هشیار کن

دور کن نیش هوسهای جهان را از دلم

غنچه ام را در هوای خود گل بی خار کن

تا ز خون فاسد اندیشه ها گردم سبک

از نگاه اعتبارم، نشتری در کار کن

خاطرم را از غم دنیا بده پای گریز

زاریم را از هوسهای جهان بیزار کن

تیره شد دل از خیال خط سبز گلرخان

چهره آیینه ام را، پاک ازین زنگار کن

تا درو سوزد خس و خاشاک هر اندیشه یی

آتش سوز دلم را، دامنی در کار کن

از سموم بی غمی، واعظ بسی پژمرده است

از هوای خود، گلش را شبنمی در کار کن

 
 
 
سنایی

ساقیا مستان خواب آلوده را بیدار کن

از فروغ باده رنگ رویشان گلنار کن

لاابالی پیشه‌گیر و عاشقی بر طاق نه

عشق را در کار گیر و عقل را بیکار کن

گر ز چرخ چنبری از غم همی خواهی نجات

[...]

سوزنی سمرقندی

باغ و بستان از در دیدار شد دیدار کن

کار عشرت ساز و کار دیگر اندر کار کن

لهو و شادی و نشاط و خرمی بسیار کن

با بتان و گلرخان آهنگ زی گلزار کن

عیش را تدبیر ساز و لهو را هنجار کن

[...]

قاسم انوار

نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن

آخر ای جان و جهان، جامی دگر در کار کن

فتنه در خواب قیامت خفته است، ای جان، دگر

زلف مشکین برفشان و فتنه را بیدار کن

هوشیاران را ز جام شوق خود سرمست ساز

[...]

صائب تبریزی

با کمند زلف تسخیر دل افگار کن

این کهن اوراق را شیرازه از زنار کن

نیست جرمی در جهان بالاتر از هستی تو

تا نفس در سینه داری صرف استغفار کن

بر لب بام آ، به زردی چون نهد رو آفتاب

[...]

سیدای نسفی

یارب از پیمانه صحت مرا سرشار کن

از شراب درد مستم کرده ای هشیار کن

خانه ام دارالشفا گردان ز روی مرحمت

آشیانم را لبالب از گل بیخار کن

از اجابت آبرو ده ناله گرم مرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه