یا رب از خواب گران غفلتم بیدار کن
با هوای کوی خود زین مستیم هشیار کن
دور کن نیش هوسهای جهان را از دلم
غنچه ام را در هوای خود گل بی خار کن
تا ز خون فاسد اندیشه ها گردم سبک
از نگاه اعتبارم، نشتری در کار کن
خاطرم را از غم دنیا بده پای گریز
زاریم را از هوسهای جهان بیزار کن
تیره شد دل از خیال خط سبز گلرخان
چهره آیینه ام را، پاک ازین زنگار کن
تا درو سوزد خس و خاشاک هر اندیشه یی
آتش سوز دلم را، دامنی در کار کن
از سموم بی غمی، واعظ بسی پژمرده است
از هوای خود، گلش را شبنمی در کار کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از خداوند درخواست میکند او را از خواب غفلت بیدار کند و با یادآوری عشق و محبت، او را هشیار کند. او از خداوند میخواهد که آرزوهای دنیایی و هوسهای ناخواسته را از دلش دور کند و جای آنها عشق خالص و بیخطر به او عطا کند. شاعر میخواهد که با پاکسازی افکار و ذهنش، از غم و اندوه دنیا رها شود و دلش را از خیالات ناپاک پاک نماید. او از خدا میخواهد که آتش اشتیاقش را شعلهور کند و با رحمتش دل پژمردهاش را سرشار از زندگی و نشاط سازد.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، مرا از خواب سنگین غفلت بیدار کن و با یاد کوی خود، مرا که مست عشق تو هستم، هشیار و آگاه کن.
هوش مصنوعی: دور کن آرزوها و خواستههای بیفایده جهان را از دلم، و به من محبت کن تا دل نازک و لطیف من مثل یک گل بدون خار باشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که افکارم به خاطر خون فاسد نشود، از نظر اعتبارم سبک میشوم. تو باید چارهای بیندیشی.
هوش مصنوعی: من را از نگرانیهای دنیوی فارغ کن و قدمهای من را از آرزوهای بیهوده دور ساز.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر یادآوری زیباییهای چهره محبوبم غمگین و کدر شده است. ای آینه، لطفاً مرا از این کدری و زنگاری که بر من نشسته پاک کن.
هوش مصنوعی: تا زمانی که هر فکر بیفایده و بیاهمیت مانند علفهای هرز بسوزد، دلم را با دامن خودت مشغول کن.
هوش مصنوعی: در اثر بیخیالی و غمزدگی، واعظ به شدت افسرده شده است. بهتر است در فضای خود، به مانند شبنم، حالتی تازه به گلش بدهد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساقیا مستان خواب آلوده را بیدار کن
از فروغ باده رنگ رویشان گلنار کن
لاابالی پیشهگیر و عاشقی بر طاق نه
عشق را در کار گیر و عقل را بیکار کن
گر ز چرخ چنبری از غم همی خواهی نجات
[...]
باغ و بستان از در دیدار شد دیدار کن
کار عشرت ساز و کار دیگر اندر کار کن
لهو و شادی و نشاط و خرمی بسیار کن
با بتان و گلرخان آهنگ زی گلزار کن
عیش را تدبیر ساز و لهو را هنجار کن
[...]
نیم مستان ترا سرگشته چون پرگار کن
آخر ای جان و جهان، جامی دگر در کار کن
فتنه در خواب قیامت خفته است، ای جان، دگر
زلف مشکین برفشان و فتنه را بیدار کن
هوشیاران را ز جام شوق خود سرمست ساز
[...]
با کمند زلف تسخیر دل افگار کن
این کهن اوراق را شیرازه از زنار کن
نیست جرمی در جهان بالاتر از هستی تو
تا نفس در سینه داری صرف استغفار کن
بر لب بام آ، به زردی چون نهد رو آفتاب
[...]
یارب از پیمانه صحت مرا سرشار کن
از شراب درد مستم کرده ای هشیار کن
خانه ام دارالشفا گردان ز روی مرحمت
آشیانم را لبالب از گل بیخار کن
از اجابت آبرو ده ناله گرم مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.