گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
واعظ قزوینی

به گوش آنکه بود بهره‌ور ز فهمیدن

صدای ریختن آبروست خندیدن

سفر برون برد از طبع مرد خامی‌ها

کباب پخته نگردد، مگر به گردیدن

ترا به سختی ایام می‌کنند آگاه

که چشم را سبب بینش است مالیدن

ز بی‌دماغی خود از سلوک اهل زمان

به این خوشم که ندارم دماغ رنجیدن

ز سطر رشته زنار خواندن این مضمون

که: کفر محض بود گرد خلق گردیدن!

ز بخل خرج، ره دخل بسته می‌گردد

که شیر پستان کم گردد از ندوشیدن

چه گوش پند شنو، چشم داری از مردم؟

چو هست کار تو واعظ، همیشه نشنیدن!

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
سعدی

میان باغ حرام است بی تو گردیدن

که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن

و گر به جام برم بی تو دست در مجلس

حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن

خم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه

[...]

کمال خجندی

چو زلف یار ز خود لازم است ببریدن

گر اختیار کنی خاک پاش بوسیدن

دلا چو در حرم عشق میروی خود را

چو شمع جمع ادب نیست در میان دیدن

به خاک بوسی پایت هنوز دارم چشم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
جهان ملک خاتون

به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن

مراد من بود از گل جمال او دیدن

گرفته دست نگاری به دست در بستان

به ذوق در چمن و لاله زار گردیدن

چه خوش بود سر زلفین پیچ در پیچش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
حافظ

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن

وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن

به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟

[...]

نظام قاری

چو دیده در طلبت واجبست گردیدن

سرشک را بهمه جانبی دوانیدن

ببر چو معجر روسی گرفت لرزیدن

عمامه خواست زعشقش بسر بگردیدن

بپوستین تن لرزان مابدی در یاب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه