به گوش آنکه بود بهرهور ز فهمیدن
صدای ریختن آبروست خندیدن
سفر برون برد از طبع مرد خامیها
کباب پخته نگردد، مگر به گردیدن
ترا به سختی ایام میکنند آگاه
که چشم را سبب بینش است مالیدن
ز بیدماغی خود از سلوک اهل زمان
به این خوشم که ندارم دماغ رنجیدن
ز سطر رشته زنار خواندن این مضمون
که: کفر محض بود گرد خلق گردیدن!
ز بخل خرج، ره دخل بسته میگردد
که شیر پستان کم گردد از ندوشیدن
چه گوش پند شنو، چشم داری از مردم؟
چو هست کار تو واعظ، همیشه نشنیدن!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به درک و دریافت معنای عمیق زندگی اشاره دارد. شاعر به تعلیم انسانها در مورد اهمیت شناخت و آگاهی از خود و محیط اطرافشان میپردازد. او میگوید که تجربیات زندگی و سختیها به ما بینش میدهند و باید از آنها درس بگیریم. همچنین، به بیتوجهی به نظرات دیگران و عدم نیاز به تأثیرپذیری از قضاوتهای جامعه تأکید میکند. در پایان، اشارهای به تقابل بین بخل و بخشش دارد و میگوید که درک واقعی زندگی نیاز به دقت و توجه دارد.
هوش مصنوعی: کسی که درک و فهم دارد، صدای ریختن آب را به خوبی میشنود و از آن لذت میبرد. او به راحتی میتواند از زیباییهای زندگی لذت ببرد و بخندد.
هوش مصنوعی: آدمهای نادان تنها با تجربه و گذراندن زمان میتوانند رشد کنند و به بلوغ برسند. تنها با تکرار و تجربه است که میتوانند به درک درست و بهتری از زندگی دست یابند.
هوش مصنوعی: سختیهای زندگی تو را آگاه میکنند، زیرا چشم تنها با مالیدن چیزها میتواند به درک و بینش دست پیدا کند.
هوش مصنوعی: از نداشتن عقل و درک صحیح خود راضیام، چون این باعث شده تا مانند اهل زمانه از رنج و ناراحتی دور بمانم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که توجه به ظواهر و گرد آوردن انسانها در یک جا، به تنهایی نمیتواند به معنای واقعی ایمان و حقیقت باشد و چنین چیزی میتواند نشانه کفر و نادانی باشد. در واقع، تنها حضور ظاهری و جمعیت کمکی به درک عمیق تر از ایمان نمیکند.
هوش مصنوعی: وقتی آدمی در خرج کردن بخیل باشد، در نهایت درآمد او نیز کاهش پیدا میکند، مانند اینکه کم شیر پستان به خاطر ندوشیدن است.
هوش مصنوعی: اگر گوش به نصیحت آدمها داری، چرا به چشمهایت از دیگران نگاه میکنی؟ وقتی کار تو دعوت و همنوا کردن دیگران است، چرا همیشه نشنیده میگیری؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میان باغ حرام است بی تو گردیدن
که خار با تو مرا به که بی تو گل چیدن
و گر به جام برم بی تو دست در مجلس
حرام صرف بود بی تو باده نوشیدن
خم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقه
[...]
چو زلف یار ز خود لازم است ببریدن
گر اختیار کنی خاک پاش بوسیدن
دلا چو در حرم عشق میروی خود را
چو شمع جمع ادب نیست در میان دیدن
به خاک بوسی پایت هنوز دارم چشم
[...]
به باغ شد دل من صبحدم به گل چیدن
مراد من بود از گل جمال او دیدن
گرفته دست نگاری به دست در بستان
به ذوق در چمن و لاله زار گردیدن
چه خوش بود سر زلفین پیچ در پیچش
[...]
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقتِ ما کافریست رنجیدن
به پیرِ میکده گفتم که چیست راه نجات ؟
[...]
چو دیده در طلبت واجبست گردیدن
سرشک را بهمه جانبی دوانیدن
ببر چو معجر روسی گرفت لرزیدن
عمامه خواست زعشقش بسر بگردیدن
بپوستین تن لرزان مابدی در یاب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.