بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم
با لب لعل تو، یکدم نمکی تازه کنیم
نسخه صحبت ما زود ز هم میپاشد
مگرش از سخن زلف تو شیرازه کنیم
خواهد از گریه شادی شب وصل تو نثار
بعد ازین گریه ز هجر تو باندازه کنیم
نیست برنده تر از حق نمک، شمشیری
ما بخصمی که کشد تیغ، نمک تازه کنیم
واعظ از برگ جهان مقصد ما گمنامی است
پوست پوشی نه چو طبل از پی آوازه کنیم!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جرعهای ریز که تا چارهٔ خمیازه کنیم
بوسهای ده که به آن لب نمکی تازه کنیم
بی نمک می شود آن چیز که پرشور شود
فصل گل را ز پی می کشی اندازه کنیم
عقل و دین رفت، به زنجیر چه حاجت دل را
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.