گنجور

 
واعظ قزوینی

بنشین تا رخت از تاب نظر غازه کنیم

با لب لعل تو، یکدم نمکی تازه کنیم

نسخه صحبت ما زود ز هم میپاشد

مگرش از سخن زلف تو شیرازه کنیم

خواهد از گریه شادی شب وصل تو نثار

بعد ازین گریه ز هجر تو باندازه کنیم

نیست برنده تر از حق نمک، شمشیری

ما بخصمی که کشد تیغ، نمک تازه کنیم

واعظ از برگ جهان مقصد ما گمنامی است

پوست پوشی نه چو طبل از پی آوازه کنیم!

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode