بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز
گزند خار ندیده است پشت پا هرگز
چو روی آیینه است آن جهان و، این یک پشت؛
ز پشت آینه، ای دل مجو صفا هرگز!
بزیر چرخ، مکن ریشه أمل محکم
که دانه سبز نگردد در آسیا هرگز
تهی ز نان تهی گشته تا که سفره ما
نخورده ایم طعامی باشتها هرگز
مرا ز فیض خموشی نموده بیگانه
نگشتمی بسخن کاش آشنا هرگز
بدولتی چو رسی، بهر خلق باش، نه خود؛
بخویش سایه نمی افگند هما هرگز
ز بسکه غیر نگنجد میان این یاران
ندیده ایم میان دو کس صفا هرگز
بنای خانه هستی است بر فنا واعظ
منه تو پایه دل را برین بنا هرگز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان تجربیات تلخ و سختیهای زندگی میپردازد و به برخی نکات مهم در مورد زندگی و ارتباطات انسانی اشاره میکند. شاعر بیان میکند که درد و رنج ناشی از بیوفایی و جفا هرگز از دل آدمی خارج نمیشود و آرامش واقعی را نمیتوان از دنیای مادی جستجو کرد. همچنین، تأکید دارد که نباید به آمال و آروزی خود بیش از حد وابسته باشیم، زیرا مانند دانهای در آسیا، دست نیافتنی خواهد بود. او از گرسنگی و خستگی مزمن سخن میگوید و یادآور میشود که هیچگاه چیزی برای دلگرمی و شادابی نداشته است. در نهایت، شاعر با تأکید بر فناپذیری دنیا، به سنگینی پایههای زندگی اشاره کرده و میگوید که باید از اتکا به هستی مادی پرهیز کرد، زیرا این دنیا پایدار نیست.
هوش مصنوعی: برای کسانی که ترکزبان هستند، غم و زخم ناشی از بیرحمی هرگز تاثیری نداشته و آنها هرگز پشت پا زدن به آرامش و آسایش را تجربه نکردهاند.
هوش مصنوعی: جهان مانند روی آینه است و این دنیا همچون پشت آن؛ بنابراین ای دل، هرگز از پشت آینه به دنبال صفا و روشنی نباش!
هوش مصنوعی: زیر فشار زمان و چرخش زندگی، امیدوار نباش که آرزوهایت به راحتی به واقعیت بپیوندند، زیرا در شرایط نامساعد، هیچ بذر سبزی در آسیاب به بار نخواهد نشست.
هوش مصنوعی: ما تا زمانی که چیزی نخوردهایم، سفرهامان از غذا خالی است.
هوش مصنوعی: من از نعمت سکوت بهرهمند شدم و هرگز بیگانه نماندم، ولی ای کاش هرگز با صحبت کردن آشنا نمیشدم.
هوش مصنوعی: وقتی به مقامی دست یافتی، هدفات باید خدمت به مردم باشد نه خودخواهی. زیرا پرندهای مثل هما هرگز سایهاش را بر خود نمیاندازد.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه میان این دوستان هیچ کس را نمیشناسیم، هرگز صفایی را میان دو نفر ندیدهایم.
هوش مصنوعی: بنیان وجود و زندگی بر روی زوال و نابودی استوار است. ای واعظ، نگذار که دل من را بر این اساس ویران بسازی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو درنیافتهای لذت وفا هرگز
دلت به مهر نگردیده آشنا هرگز
همه فرایض جور و جفا به جای آری
نمی شود ز تو بدعهدی قضا هرگز
به هر بلا که کنی مبتلا ملاطفتست
[...]
نبسته ای گره عهد برقبا هرگز
نرفته ای به سروعده وفا هرگز
همیشه گرچه درآیینه خانه می گردی
ندیده ای رخ خود سیراز حیا هرگز
عیارجنبش مژگان او چه میدانی؟
[...]
نمی شوم ز سگ کوی او جدا هرگز
که آشنا نکند ترک آشنا هرگز
به یاد او گذرد عمر ما که عمرش باد
به عمر خود نکند گرچه یاد ما هرگز
ز بخت خود شده ام خاک راه خود رایی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.