اگر نه، از گل محنت سرشته اند مرا؟
چرا بجبهه خط، چین نوشته اند مرا؟
چنان ز حاصل خود غافلم، که پنداری
هنوز در گل هستی نکشته اند مرا؟
ز باز چیدن دامان فیض، دانستم
که از غبار تعلق سرشته اند مرا
مرا کشاکش غم، از تو نگسلد هرگز
به پیچ و تاب خیال تو، رشته اند مرا
به کام مردم عالم، چسان شوم شیرین؟
به تلخی سخن حق، سرشته اند مرا!
چگونه خون چکدم از کباب دل واعظ؟
بتان بآتش دوری برشته اند مرا؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به وضعیت دشوار خود و احساس غم و محنتی که دارد اشاره میکند. او به نوعی سؤال میکند که اگر او از محبت و زیبایی سرشته شده است، چرا اینقدر درد و رنج را تحمل میکند. به نظر او، حتی اگر در تلاش برای به دست آوردن خوشبختی باشد، همچنان در گل و گلی که از آن ایجاد شده، باقی مانده است. او میگوید که غمهایش هرگز از بین نمیروند و به نوعی در بند خیال و عشق معشوق گرفتار است. در نهایت، او به تلخی حقیقت و عذابهایی که از دوری محبوبش متحمل میشود، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: آیا اگر این طور نباشد، پس آیا مرا از گل رنج و زحمت ساختهاند؟ چرا بر پیشانیام خط و اثر غم حک شده است؟
هوش مصنوعی: من آنقدر از دستاوردها و نتایج خود بیخبرم که گویی هنوز در مرحلهای هستم که به دنیای زندگی وارد نشدهام و از گل، به این دنیا نیامدهام.
هوش مصنوعی: از رها کردن نعمتهای زندگی، متوجه شدم که وجودم از غبار وابستگی به این دنیا شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: غم و اندوه من هرگز از تو جدا نخواهد شد؛ خیال تو همچنان به من بند است و مرا به خود مشغول کرده است.
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم برای مردم دنیا خوشایند و شیرین باشم؟ در حالی که جوهر وجودم با تلخی حقیقت آمیخته شده است!
هوش مصنوعی: چطور میتوانم از دل پر درد و رنج و درماندهام، خون بریزم در حالی که موعظهگران تنها به سخنرانی مشغولند؟ معشوقان من را با آتش دوری و فراق عذاب میدهند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز درد و داغ محبت سرشته اند مرا
در آفتاب قیامت برشته اند مرا
دل از مشاهده من کباب می گردد
به آب چشم یتیمان سرشته اند مرا
فنای من به نسیم بهانه ای بندست
[...]
به خون دیدهٔ حسرت سر رشته اند مرا
زسوز عشق نکویان برشته اند مرا
ندیده رنگ رخم روی سرخیی هرگز
خط جبین مگر از زر نوشته اند مرا
همیشه بسته لب از عیب مردمان باشم
[...]
چو تخم اشک بهکلفت سرشتهاند مرا
به ناامیدی جاوید گشتهاند مرا
به فرصت نگه آخر است تحصیلم
برات رنگم و برگل نوشتهاند مرا
طلسم حیرتم ویک نفس قرارم نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.