گنجور

 
واعظ قزوینی

اگر نه، از گل محنت سرشته اند مرا؟

چرا بجبهه خط، چین نوشته اند مرا؟

چنان ز حاصل خود غافلم، که پنداری

هنوز در گل هستی نکشته اند مرا؟

ز باز چیدن دامان فیض، دانستم

که از غبار تعلق سرشته اند مرا

مرا کشاکش غم، از تو نگسلد هرگز

به پیچ و تاب خیال تو، رشته اند مرا

به کام مردم عالم، چسان شوم شیرین؟

به تلخی سخن حق، سرشته اند مرا!

چگونه خون چکدم از کباب دل واعظ؟

بتان بآتش دوری برشته اند مرا؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode