عجب دانم، از زخم بسمل برآید!
خدنگی، که از شست قاتل برآید!
نگه جانب غیرم از دیده تر
چو تیریست کز زخم مشکل برآید
چنان نیست باریک، راه خیالش
که از عهده رفتن دل برآید
چنان تنگ بندد، به شوخی میان را
که مطلب از آن شوخ، مشکل برآید
ز آهم نشد آنچنان تنگ محفل
که حرفی از آن مه شمایل برآید
ستم آن قدر رفته بر من ز هجرش
که از عهده اش رحم مشکل برآید
تو از جای خیزی و، من از سر جان
تو از خانه و، واعظ از دل برآید!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.