گنجور

 
واعظ قزوینی

همین توقعم از تنگ آن دهن باشد

که گاه هم شکر افشان، ز حرف من باشد؟

کشی مصور اگر زحمت شبیه مرا

مکش تو هیچ ز من، تا شبیه من باشد

بجز تلاش کنان صف نعال، کجاست

کسی که لایق صدر هر انجمن باشد

کنند زندگیی در لباس، خودسازان

کسی است زنده که فکرش همین کفن باشد

به از سخن چه بود غیر خامشی؟ آن هم

برای اینکه در اندیشه سخن باشد!

دل فسرده، بیک داغ، دل نمیگردد

نه هرکجا که گلی بشکفد چمن باشد

ملول کرده ز بس زندگی مرا واعظ

عذاب قبر، همین بس برای من باشد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode