همین توقعم از تنگ آن دهن باشد
که گاه هم شکر افشان، ز حرف من باشد؟
کشی مصور اگر زحمت شبیه مرا
مکش تو هیچ ز من، تا شبیه من باشد
بجز تلاش کنان صف نعال، کجاست
کسی که لایق صدر هر انجمن باشد
کنند زندگیی در لباس، خودسازان
کسی است زنده که فکرش همین کفن باشد
به از سخن چه بود غیر خامشی؟ آن هم
برای اینکه در اندیشه سخن باشد!
دل فسرده، بیک داغ، دل نمیگردد
نه هرکجا که گلی بشکفد چمن باشد
ملول کرده ز بس زندگی مرا واعظ
عذاب قبر، همین بس برای من باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به آرزوها و توقعاتی از زندگی و انسانها اشاره میکند. او از اینکه دیگران گاه از کلمات شیرین او بهرهمند شوند، ابراز امیدواری میکند. همچنین به تلاش و کوشش انسانها در راستای نیکویی و شایستگی اشاره میکند و بر این باور است که زندگی فقط در ظاهر نیست، بلکه به عمیقترین اندیشهها و احساسات بستگی دارد. شاعر در نهایت، از دردها و رنجهایی که در زندگی تحمل کرده، گلایه دارد و تصور عذابهای بعد از مرگ را نیز به عنوان یکی از فشارهای زندگیاش میبیند. به طور کلی، این شعر بازتابی از نارضایتی شاعر از زندگی و جستجوی معنای عمیقتر در آن است.
هوش مصنوعی: این توقع را از آن دهان تنگ دارم که گاهی با سخنانش شیرینی به سخن من میبخشد؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهی تصویری زیبا از من بکش، زحمت نکش. چیزی جز خود من را به تصویر نکش تا شبیه من باشد.
هوش مصنوعی: به جز افرادی که به سختی در تلاشند و در صف فعالیتها قرار دارند، آیا کسی هست که شایسته باشد در صدر هر جمعی قرار گیرد؟
هوش مصنوعی: انسانهای خودساخته، کسانی هستند که زندگی را در قالب ظاهری تجربه میکنند و تنها به فکر این هستند که چگونه در این دنیا مانند کفن مورد توجه قرار گیرند.
هوش مصنوعی: بهتر از صحبت کردن، سکوت است؛ حتی اگر سکوت به خاطر اندیشه کردن درباره صحبت کردن باشد!
هوش مصنوعی: دل غمگین و داغدیده، آرام نمیگیرد و تنها با باز شدن گلی در بهار شاد نمیشود. زندگی باید جایی پر از شادی و زیبایی باشد تا دل به آرامش برسد.
هوش مصنوعی: واعظ با یادآوری عذاب قبر و مشکلات پس از مرگ، باعث شده که زندگی برای من خستهکننده و دشوار شود و همین حرفها برای من کافی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که عاشق آن رونق چمن باشد
عجب مدار که در بیدلی چو من باشد
حدیث صبر مگویید صبر را ره نیست
در آن دلی که بدان یار ممتحن باشد
چو عشق سلسله خویش را بجنباند
[...]
خوش است خلوت اگر یار یارِ من باشد
نه من بسوزم و او شمعِ انجمن باشد
من آن نگینِ سلیمان به هیچ نَسْتانَم
که گاه گاه بر او دستِ اهرمن باشد
روا مدار خدایا که در حریمِ وصال
[...]
اگر به میکده ام یکشب انجمن باشد
چراغ انجمن آن به که یار من باشد
چه میل باغ کنم با وجود قد و رخش
که صد فراغتم از سرو و یاسمن باشد
ز زلف پرشکنش صید دل چسان برهد
[...]
گهی که وقت علاج دماغ من باشد
نسیم در یمن و نافه در ختن باشد
مقیدم به بت خود چنان که می خواهم
نه بت پرست، نه بت گر، نه بت شکن باشد
ز طور عشق همه کار عقل دیگر شد
[...]
هر آن تنی که گرفتار پیرهن باشد
چو مرده ای است که او زنده در کفن باشد
گل از طراوت آب و هواست خندان روی
شکفتگی نه به اندازهٔ چمن باشد
میان نفس [و] خرد گفتگوی ملک وجود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.