گنجور

 
واعظ قزوینی

الهی تا جهان باشد، شه ما کامران باشد

بگیتی حکم او چون آب احسانش روان باشد

سپهر سست تا برپاست، دست او قوی گردد

جهان پیر تا برجاست، بخت او جوان باشد

زلال لطف او جاری، نشان تا هست از حاجت

خدنگ حکم او کاری، ز گیتی تا نشان باشد

فلکسان دوستش، بر اوج عزت تا زمین پاید

زمین وش دشمنش پامال غم، تا آسمان باشد

زبان تابا شدم در کام و، جان تابا شدم در تن

دعای دولتش واعظ، مرا ورد زبان باشد