گفتمش: آن آتش است؟ گفت که: نی،روست روست!
گفتمش: آن دود چیست؟ گفت: که آن موست موست
من که بملک جهان، ندهم یک موی او
دل بجهان چون دهم؟ در دل من اوست اوست!
چون شود او جلوه گر، در قدم سرو او
جان من آب است آب، جسم منش جوست جوست
آنکه شود پردگی، مغز بود؛ مغز، مغز
وآنکه بود خودنما، پوست بود پوست پوست
شرم بود، همچو آب؛ در گهر آدمی
هست بها در حیا، آب چو در روست روست
کس نپسندد ترا، زآنکه توی خودپسند
گر تو به خود دشمنی، خلق بود دوست دوست
پا ننهد یاد دوست، در دل پرکبر و ناز
دل چو شود خاکسار، یار مرا کوست کوست
سیم و زر و ملک و مال، دشمن جان تواند
با تو کسی نیست نیست غیر غم دوست دوست
چشم سیه مست او، گر گزدش دور نیست
واعظ بی دل کباب، ز آتش آن خوست خوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز درآمد به بزم مجلسیان دوست دوست
گر چه غلط میدهد نیست غلط اوست اوست
گاه خوش خوش شود گه همه آتش شود
تعبیههای عجب یار مرا خوست خوست
نقش وفا وی کند پشت به ما کی کند
[...]
آرزویی بود و شد محو در اوصافِ دوست
هیچ ز من مانده نیست هرچه بماندهست اوست
جامِ می و کنج و یار هر چه دگر جمله هیچ
شش جهتِ کاینات بر سرِ این چارسوست
موسی و ثُعبان و چوب سامری و عجلِ زر
[...]
باد صبا برگرفت پرده ز رخسار دوست
جمله ذرات را عربده و های و هوست
حاضر دلدار باش، حافظ اسرار باش
فتنه چو دیدی بدان پیشرو فتنه اوست
قاعده کار بین، شیوه دلدار بین
[...]
در صدف جان دردی نیست به جز دوست دوست
آنکه دل از عشق او زنده بود اوست اوست
نغز درین نه طبق نیست به جز عشق حق
هر چه به جز عشق او نیست به جز پوست پوست
قدسهی قامتان زان چمن آراست راست
[...]
مطلب و مقصود ما از دو جهان، اوست اوست
او همه مغز است مغز، هر دو جهان پوست پوست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.