گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
واعظ قزوینی

یک نظر غافل نمیگردند از پاس حیات

اهل دل را زآن نمیباشد بدنیا التفات

حاضر دم باش کاین نفس دغل بسیار کس

برده است و تشنه بازد آورده از آب حیات

غم گواراتر بود آزادگان را از سرور

آب تلخی بید را باشد به از آب نبات

گشته بر ما زهر آب زندگی از یاد مرگ

لذتی شاید بریم از عمر خود بعد از وفات

حاصل آسایش کونین، هر سو خرمن است

می ستاند هرکه از دست تهی دارد برات

زندگی بی عشق نبود در شمار زندگی

ذکر نام دوست باشد سکه نقد حیات

گوهرافشانی زبان از کیسه دل میکند

ریزش کلک سخن پرداز باشد از دوات

عشرت و عیش تهیدستان پس از مردن بود

تا نشد بید از چمن بیرون، ندادنش نبات

کی بگلزار حقیقت می‌برد مرغ دلت

واعظ از دام علایق تا نمی‌یابد نجات؟